از نقد سند تا نقد متن(3) - صفحه 20

كه «وضع ما, وضعيّت عرب هاى بيابانگرد نخستين است»؟ ۱
بسيارى از موضوع هاى حديث, كهنه شده اند, مانند: جزيه, غنايم, صيد, ذبح شرعى, آداب خوراك, تعدّد زوجات, بردگان, كنيزكان و جوارى.
موضوع صيد و آنچه سگ بگيرد, موضوعى كهنه است. خوراك و خوردن از گوشت آنچه خون از آن روان شده و با نام خدا سر بريده شده باشد, همه اينها از عادات و آداب كهنه ديگر ملّت هايِ قديمِ سامى است. موضوع جزيه و صلح اسلامى, منتفى گشته است; زيرا ما اكنون در زمان كشورگشايى ها نيستيم; بلكه در روزگارِ استعمار به سر مى بريم. ما به روزگار هويّتِ دينى نيستيم; بلكه هويّتِ ميهنى داريم. ما در عصر غنايم و زنانِ اسير و بردگان به سر نمى بريم; بلكه در روزگار دولت ها و روابط بين المللى و آزادى به عنوان طبيعى ترين حقّ انسانى هستيم. اگر هدايا در زمان هاى قديم پذيرفته مى شد, امروز, نامِ رشوه پنهان به خود گرفته است, چنان كه عمر بن عبدالعزيز ملاحظه كرد. با گذشت زمان, بسيارى چيزها بر بادِ فراموشى رفته است: معاملات, لُقَطه, عقيقه, ذبايح شرعى, شيوه پا نهادن بر شكم ذبيحه, شيوه لباس پوشيدن, طبّ نبوى و توبه دادن مرتدّان و معاندان. حتى موضوعاتى به سبب از بين رفتن واژگان آنها از ميان رفته است, مانند نهى از: كدو تنبل, ظروف قيراندود, هسته خرما, كوزه شراب و برخى گونه هاى داد و ستد, مانند: مزابنه, منابذه, نجش, محاقله, ملامسه , نسيئه, غَرر, عريه, مخاضره و جمار, به رغم بازماندن برخى گونه هاى ديگر, مانند: مؤاجره, مزارعه, سمره, و ضرورت داد و ستد علنى در برابر مردم. ۲

1.ج۸, ص۲۱۵; ج۸, ص۱۹۶ـ۱۹۷; ج۵, ص۷; ج۳, ص۲۲۸; ج۹, ص۸۸; ج۷, ص۱۳۳.

2.شرح واژه ها: مزابنة: خريد و فروش چيزى به چيزى, بى آن كه وزن ياد شماره آنها دانسته باشد. منابذة: در جاهليت, مرد, گله گوسفند حاضر مى آورد و خريدار, سنگى پرتاب مى كرد كه به هر كدام بخورد, به فلان قيمتْ از او باشد. نجوش: آن كه خريدار, قيمت كالا را در مزايده بالا بَرَد. عاقلة: زراعت خود را فروختن, پيش از آن كه دانه بسته شود. ملامسة: دست بر هم زدن در بيع به شيوه جاهلى. نسيئة: خريد و فروش كالا به وعده; پسادست. غَرَر: معامله اى كه در آن, زيان باشد. عرية: فروختن چيزى و سپس آرزومند آن شدن. مخاضرة: ميوه هاى سبز نارسيده بر درخت را فروختن. جمار: تخمين زدن زياد آميز خرما. مؤاجرة: اجاره كارى. مزارعة: عقدى كه به موجب آن, يكى از طرفين, زمين را براى مدّت معيّنى به طرف ديگر دهد كه آن را زراعت كند و حاصل را تقسيم كنند. سمرة: دلاّلى. مترجم.

صفحه از 3