مردى كه با زنِ خود در ماه رمضانْ هم بستر شده بود و نتوانست برده اى آزاد كند, و نتوانست دو ماهِ پياپى روزه بگيرد و نتوانست شصت درويش را خوراك دهد و سپس داستان پديدار شدن مردى از انصار كه به آن مرد, صدقه داد و او از طرف خود, تصدّق نمود.
عيناً همان بنياد, براى داستان كسى است كه مى خواست ازدواج كند و پولى در بساط نداشت و سپس پيامبر(ص) به او مقدارى خُرما داد كه بر خويشتنْ تصدّق نمود. داستان احتجاج ورزيدن آدم با موسى درباره قضا و قدر, داراى همان بنياد, ولى در ساختارهاى گوناگون است. ۱
صحابه درباره شمار فراوانى از اين ساختارها, اختلاف ورزيده اند. عمرِ خطّاب, در يك حديثْ افزوده است: «و از پدرانِ ايشان». و در اختلافى ديگر, بعضى از صحابه, ايمان را مقصود بر «معروف» مى سازند و برخى مى افزايند: «امر به معروف و نهى از منكر». ساختارِ نخست, داراى دلالت اخلاقى است; ولى دومى دلالتى سياسى دارد. ابن عُيَينه و محمد بن مسلم, اين پاره را از يك حديثْ حدف مى كنند: «بارك اللّه فيك!». اختلافات بسيار, ميانِ گونه هاى گفتارى و نوشتارى اى كه به هم نزديك اند, رخ داده است: ميان كثير و كبير, ويلك و ويحك, رابحٌ و رائحٌ, غدوة و روحة, لم تبك و لاتبكى. هر يك از راويان, گمان مى بَرد كه پيامبر, عين جملات او را گفته است; ولى راوى ديگرى شك مى ورزد و مى گويد: «يا چنين گفت». ۲
افزون بر اختلافى كه در ساختارها هست, اختلاف در تأويل نيز ديده مى شود. خود پيامبر, از تأويل كنندگان بود كه مَجاز بسيار به كار مى بُرد و گاه به زبان عربيِ كُهنْ سخن مى رانْد. از اين رو, زبانِ حديث, دشوار گشته است; چرا كه الفاظِ تاريخيِ بيشترى دارد و از قرآن, به شعرِ عربيِ كلاسيك (مَدرَسى), نزديك تر است. پيامبر, آيه مربوط به منافقان را به بخشايش ايشان تأويل مى كرد; ولى رأى عُمَر, خلاف آن بود. پيامبر, كار صحابه را درست مى شمرد, حالْ آن كه برخى به صواب مى رفتند و پاره اى به خطا.
1.ج۳, ص۲۲۱; ج۸, ص۱۱; ج۸, ص۱۷۳; ج۳, ص۲۱۰; ج۶, ص۱۲۰.
2.ج۴, ص۷۴; ج۲, ص۱۴۱; ج۸, ص۱۰۲; ج۱, ص۲۴; ج۴, ص۴ و ۶ ـ۷ و ۱۳و ۱۹ و ۲۶.