همچنين درباره [حديثِ] حروف هفتگانه اى كه قرآن بر آنها نازل شده, تأويل ها دور و درازند و نزديك تر از همه به «حروف», «گويش ها» هستند , نه بطن ها و ژرفاهايِ متن. نيز واژگان در درازاى روزگاران, دچار تحوّل معنايى فراوان مى شوند و در هر عصر, معنايى پيدا مى كند. اگر پيامبر بگويد: «فى دبر كُلِّ صَلاةٍ…» به اين معنا خواهد بود كه در پى و پس از هر نماز, چنين و چنان شود; ولى «دبر», اكنون به معنايِ پشتِ بدن است; زيرا معانيِ الفاظ, از عصر پيامبر تا عَصْرِ تدوينِ حديث, دچار تحوّل شده و از روزگارِ تدوينِ حديث تا امروز نيز تحوّلى افته است. ۱ نزديك ترين راه به [معناى] آن, [از طريق] «حقيقت و مجاز» است, وگرنه حديث به گونه اى لفظى فهميده خواهد شد و از اين راه, زيان وارد خواهد آمد, يا كار به تشبيه خواهد كشيد و توحيد, دچار خدشه خواهد گشت.
مردى اعرابى از اين گفته پيامبر: «اگر اموالِ بحرين فرا رسد, به تو خواهم بخشيد», چنين فهميد كه او حقّى در اموال بحرين دارد و از اين رو, پس از درگذشت پيامبر, مطالبه حقِّ خود كرد. برخى, از اين گفته پيامبر: «جنازه تُندرو, صاحبش نيكوكار است و جنازه كُندرو, صاحبش بدكار است», برداشتِ معناى حرفى و تحت اللفظى كردند و باز از اين گفته پيامبر كه فرمود صداى مرده را شنيده است, برداشت تحت اللفظى كردند. نيز برخى از گفته او برداشتِ لفظى كردند كه: هر كس بر جنازه اى حاضر شود, يك قيراطْ پاداش دارد و هر كه آن را تا دفنْ همراهى نمايد, دو قيراطْ دارد. دو كوه بزرگ! نيز برخى زنان پيامبر از اين گفته او: «دراز دست ترينِ زنان پيامبر, از همه زودتر خواهد پيوست», معنايى تحت اللفظى استنباط كردند, نه اين كه اين [درازدستى], دلالت بر كَرَم و بزرگوارى كند. از اين رو, آستين هاى خود را بلند كردند! اين گفته پيامبر نيز: «بدان كه چون به ناشايست مى نگرى, بر چشم خود ضربت مى زنى», به معناى ضربت زدن جسمى نيست; بلكه مجازى است, بدين معنا كه زناى چشم, نگاه كردن به حرام است و زناى زبان, سخن گفتن حرام است و صدقِ فرج, پاك دامنى است. ۲
1.ج۸, ص۵۷; ج۹, ص۵۵; ج۳, ص۱۶۰; ج۹, ص۱۱۸; ج۶, ص۲۲۷ـ ۲۲۸.
2.ج۳, ص۱۲۶ و ۱۰۸; ج۲, ص۱۱۰ و ۱۳۷; ج۸, ص۶۶ و ۶۷; ج۹, ص۱۱۳.