و سركوب شدند, بدل به حافظه امّت گرديدند. نياز به قانونگذارى داشتند; چرا كه از مركز وحى و جزيره عربى به دور بودند و نياز به متونى با زبان عرب داشتند تا در آموزش و عربى سازى قبايل بدان ها تكيه كنند. شعوبيگرى, در وصف مجوسْ نمودار مى گردد و اين كه بدون معيّن كردن ايران): «كفر, از شرق مى آيد. فخر و تكبّر, در دارنده اسب و اُختر و اصل پشم است و آرامش, در ميان گوسفند داران است». ۱
سومين ستايش, از «اَحباش (حبشيان)» است. پيامبر, زبان حبشى را مى دانست, چنان كه فارسى را. شايد پيامبر مى خواست دلِ برخى اقوام را به دست آورد و از اين رو, تك واژه هايى به زبان ايشان مى گفت تا به آنها نزديك شود; چرا كه او اهل دوستى و آميختن با مردم بود. يك بار گفت: «سنه, سنه». راوى شرح مى دهد كه «سنه) در زبان حبشى به معناى «حَسَنه» است. تشابه در اصل عربى و حبشى به عنوان دو زبان سامى نمودار مى گردد و گاهى واژه هايى حبشى, قبلاً معرّب شده است. آنچه درباره [واژگان] حديث آمد, بر قرآن هم راست مى آيد كه در آن هم واژه هاى معرّب, فراوان است. راويان, داوطلبِ شرحِ واژه هاى حديث و بازگرداندن آن به ريشه ها ى حبشى مى گردند. ابو مسيره, واژه «رحيم» را به زبان حبشى شرح داد. «متكئاً» در حبشى, همان «اُتْرُج» عربى است. «حصب», همان «حطب» است. «مشكاة» را «كوّة» مى گويند و «حرم» را «حب». نام هاى افزارها نمودار مى شود كه مثلاً «ظفر», «مدى» حبشه است. حضور حبشيان, به وصفِ طبايع و عادات ايشان مى انجامد كه مثلاً مردمى اهل شوخى و شادى و بازى هستند. هنگامى كه عايشه به حبشيان مى نگريست, پيامبر, او را با عبايش مى پوشاند. اينان داراى نيرويِ عضلانى آشكارند. قرشيان براى جنگ با پيامبر(ص) گردآمدند, در حالى كه حبشيان در كنارشان بودند. ۲
1.ج ۴, ص ۱۱۸; ج ۸, ص ۵۶ و ۱۹; ج ۴, ص ۱۵۱; ج ۶, ص ۱۸۹; ج ۷, ص ۹۹و۱۱۷; ج ۴, ص ۱۵۱; ج ۷, ص ۱۹۳.
2.ج۴, ص ۹۰ و ۱۶۹; ج ۶, ص ۹۴ و ۱۲۱ و ۱۲۴; ج ۸, ص ۸; ج ۵, ص ۶۴; ج ۸, ص ۱۵۶; ج۴, ص ۱۹۱; ج ۷, ص ۴۸ ـ ۴۹; ج ۵, ص ۱۶۱.