را سرمه بكشد, حضرتْ اظهار داشت كه تا چهار ماه و ده روز, عدّه نگه دارد و چنين نكند و چون آن زن دوباره خواسته خود را ابراز داشت, حضرت فرمود كه در جاهليت, زنِ شوهر مرده, يك سالْ عدّه مى گرفت و بدترين وضع را داشت و پس از آن (به نشان پايان يافتن عدّه و آرزوى بازنگشتن به چنين دورانى), پشكلى پرتاب مى كرد. همچنين اسلام, سيلى زدن بر چهره را در سوگوارى و دريدن گريبان را در عزادارى غدقن كرد. جايز نيست كه هيچ كس در اسلام, از سنّت روزگار جاهلى پيروى كند. ۱
محيط زندگى سياسى در كشمكش سياسى ميان صحابه پديدار مى گردد; چرا كه خلافت, دنباله نبوّت است و نبوّت, پيوندى است با خلق. در كتاب «آغاز آفرينش (بدء الخلق)» [در صحيح البخارى], انتقال از تاريخ به داستان هاى پيامبران صورت مى گيرد (زيرا محمد, وارث پيامبران گذشته است), تا سيره محمد و جنگ هاى وى, تا فضايل اصحاب يا مجموعه هايى از آنان (مانند مهاجران و انصار), يا قبايل (مانند مُضَر و ربيعة), يا افراد (مانند ابوبكر و عمر و على و عثمان); [انتقالى] برپايه توالى تاريخى بدون فرق بين تاريخِ هستى و تاريخ فكر, وجود و شناخت, عينيّت و ذهنيّت. كار, از آغاز آفرينش و اساطير و امور غيبى, به تاريخ نبوّت و تاريخ صحابه مى كشد. حديث, بدل به تاريخ مى شود و كلمه به شخصى: آغاز شخصيّت پردازى و شيفتگى به قهرمانى. تاريخ بعثت, دنبال مى شود: اسلام آوردن ابوبكر و سعد و ابوذر و عمر.
پس از آن, داستان, از فضايل اصحاب به تاريخ نخستين دعوت مى گرايد و اين در احاديثى است كه روايت بر آنها غلبه دارد. تاريخ ياران با تاريخ پيامبر, در حدود و تطبيق آن, تداخل پيدا مى كند. شخصيّتِ پيامبر, سختگير مى نمايد كه زبان به لعنت مى گشايد: «خدايا! فلان و فلان و فلان را لعنت فرست». قرآن به او پاسخ مى دهد:
1.ج۵, ص۵۱ـ۵۲; ج۹, ص ۱۳۸; ج۶, ص ۲۱۳; ج۵, ص۵۴; ج۷: ص ۱۱۰; ج۴, ص۲۱۶; ج۳, ص ۱۲۶; ج۶, ص۱۹۵; ج۷, ص۱۹۶و ۲۰ و ۷۷; ج۲, ص ۱۰۳; ج۴, ص ۲۲۳; ج ۹, ص ۱۰۶.