«هيچ چيزى از كار به دست تو نيست». او مانند نوح و لعنت او بر كافرانْ جلوه مى كند: «خدايا! از كافران, هيچ ديّارى را بر زمين باقى نگذار». اين, دلالت بر آغازِ درگيريِ سياسى و كاربُردِ حديث براى نقد فرقه هاى سياسى مى كند. تاريخِ ياران و خلفاى راشدين, استمرارِ نبوّت است كه گزارش از پيوند علم حديث با علم تاريخ مى دهد; چنان كه وضع در كتاب «جنگ ها و سيره (المغازى و السيّر)» چنين است. سياست, لحظه فوت پيامبر, خود را نشان داد, از آن هنگام كه آثار مرگِ او در چهره هاى بنى عبدالمطّلب نمودار گرديد و مردم, خواهان وصيت و تحوّل از نبوّت به سياست گشتند. وقتى از پيامبر پرسيدند: «اگر پيامبر خدا غايب شود, چه بايد كرد؟», او به ابو بكر اشاره كرد. ۱
گونه مشروع درگيريِ سياسى, در برترى بخشيدن صحابه بر يكديگر و در بيان مناقبِ ايشان نمودار مى شود و روياروى است با جريانِ ديگرى كه غير سياسى است و خواهان برترى اين بر آن يا يكى بر ديگرى نيست. هر فرقه اى از اينان, احاديثِ موافقِ خود را پيدا مى كنند. برخى برترى بخشيدن را چنين مى پسندند كه مناقب را بى حَسَد و رقابت برشمارند و آن گاه در همان سطح, ميان آنها جمع كنند, مانند: «بهترينِ انصارْ بنى نجّارند, سپس بنى عبدالأشهل, سپس بنى حارث بن خزرج, سپس بنى ساعده; و در همه خاندان هاى انصار, خير است». اين برترى بخشيدن, در [روايت] مناقب اصحاب و آغاز درگيريِ سياسى و ستم بر على بن ابى طالبْ آشكار مى شود. به روزگار پيامبر, گزينش, ميان ابوبكر, عمرو عثمان بدون ياد از على بود; يا بدين دليل كه او را از ميان جويندگان سلطه سياسى (همچون ابوسفيان) كنار مى گذاشتند, يا اين كه خود را از آنها برتر و بالاتر مى ديد; زيرا بستگى و خويشاوندى او با پيامبر, بسيار نزديك بود. ۲
1.ج۵, ص ۵۸ - ۵۹ و ۱۲۴; ج ۵, ص ۱۰۹; ج۸, ص ۲۰۸ - ۲۰۹; ج ۵, ص ۱۲۷; ج ۹, ص ۱۲۷; ج ۹, ص ۹۸ و ۱۲۳; ج۸, ص ۷۴; ج ۹, ص ۱۳۵.
2.ج ۵, ص۱۸ و ۴۵ و ۵.