لفظى به اين معنا باطل است و موجب تعطيل در معرفت خداوند مى گردد؛ و بسيار بعيد است كه فاضلى چون او، چنين مطلبى را پذيرفته باشد.
با تأمّل در آنچه گفته شد، روشن مى شود اينكه وجود به نفس خود داراى مصداقى باشد ـ چنانكه فلاسفه و عرفا درباره وجود نامتناهى و يا مطلق پنداشته اند ـ پندارى بى اساس و غير معقول است؛ بلكه دائما ذات و حقيقت و شىء است كه حكم به وجود آن مى شود؛ حال يا اينكه آن شىء به معناى خاصّ خود، يعنى حقيقت داراى مقدار و اجزاست كه حكم به وجود آن مى گردد، يا اينكه شىء به معناى عام آن است؛ يعنى حقيقتى كه برخلاف همه چيز، بدون جزء و كل و خارج از تصوّر است، كه حكم به وجود و نفى بطلان و عدم آن مى شود. در روايت آمده است:
۰.ما توهّمتم من شىء فتوهّموا اللّه غيره.
۰.آنچه در نظر آورديد، خداوند را غير آن دانيد.
۰.حضرت اميرالمؤمنين(ع) مى فرمايد:كلّ ما قدره عقل، أو عرف له مثل فهو محدود. ۱
۰.هرچه كه عقل فرض كند، يا براى آن مثل و مانندى شناسد، محدود (و داراى مقدار) است.
۰.همچنين در روايت آمده است:قال السائل: «فله إنيّة ومائية؟». قال (عليه السلام): «نعم، لايثبت الشىء الاّ بإنّية ومائية، قال السائل: «فله كيفية؟». قال: «لا، لأن الكيفيّة جهة الصفة والإحاطة، ولكن لابدّ من الخروج من جهة التعطيل والتشبيه، لأن من نفاه فقد أنكره ورفع ربوبيّته وأبطله، ومن شبّهه بغيره فقد أثبته بصفة المخلوقين المصنوعين الذين لايستحقّون الربوبية، ولكن لابدّ من اثبات ذات بلاكيفيّة، لايستحقّها غيره، ولايشارك فيها، ولايحاط بها، ولايعلمها غيره». ۲
1.بحارالأنوار، ج۴، ص۲۹۴ .
2.التوحيد، شيخ صدوق، ص۴۴۶ و ۲۴۷ .