سيري در رساله «مبدأ و معاد» آقا جمال خوانساري - صفحه 91

ذات خداوند مشكل آفرين باشد، بديهى است كه صدور ذاتى كه در جوهر خود حركت و تجدّد دارد، مشكل را بزرگتر خواهد كرد.
در حقيقت، اصل اشكال، تنها از اين جهت بوده است كه فلسفه، وجود ماسوى اللّه را صادر و پديد آمده از ذات خداوند مى داند؛ وگرنه اگر آنها را مخلوق خداوند مى دانست، اصلا مشكلى پيش نمى آمد و مجبور نمى شد كه با پناه بردن به حركت جوهرى و امثال آن، خود را به زحمت بيندازد و در آخر هم از حلّ اصل اشكال، عاجز بماند.
در اينجاست كه ارزش اين گفته آقا جمال روشن مى شود كه اصل قدم مخلوق و عدم تناهى را محال دانسته، مى نويسد:
پس معلوم شد كه ذهاب سلسله موجودات الى غير النهايه، محال است و به همين دليل، معلوم مى شود كه وجود غير متناهى، مطلقا محال است. پس هيچ مقدارى نيز الى غير النهايه نتواند رفت. ۱
ميرزا رفيعاى نايينى در «شجره الهيه» كه همراه با «مبدأ و معاد» آقا جمال خوانسارى چاپ شده، مى نويسد:
بايد دانست كه از شريعت مقدّسه، ظاهر بلكه ضرورى شده كه عالم، يعنى ماسوى اللّه، تمام حادث است به حدوث زمان؛ يعنى وجود آن را ابتدايى باشد و زمان وجود آن، از ابتدا تا به حال، متناهى است. پس قول به قدم آن، مقابل معنى كه مذكور شد ـ چنانكه اكثر حكما [فيلسوفان] به آن رفته اند ـ باطل و فاسد است… ومع هذا، در اين اعصار، جمعى از جهّال فضلاى بى خبر از شرع يا غير مقيّد به آن، تابع حكما شده، به قدم رفته اند. ۲

1.مبدأ و معاد، ص۱۶ .

2.همان، ص۴۸ .

صفحه از 105