سيري در رساله «مبدأ و معاد» آقا جمال خوانساري - صفحه 96

حقيقتى است كه جز در مقدار و اجزا تصوّر نمى شود و اصلا مفهوم آن قابل انفكاك از مقدار و اجزا نيست و دومى، حقيقتى است مباين با مقدار و اجزا، از همديگر متمايز هستند.

6) تباين مصداقى يا مفهومى؟

اگر گفته شود كه در اين صورت، تفاوت از جهت مصداق وجود است نه مفهوم آن، بايد گفت كه اختلاف، از جهت نفس مفهوم موجود و تصوّر آن است، به گونه اى كه محال است موجودى به مفهوم اوّليه آن، با وجود و عدم سنجيده شود؛ مگر اينكه در مقدار و عدد و اجزا تصوّر شود كه البته همين تصوّر، مقدمه اى مى شود براى تصديق عقلى به موجودى كه متعالى است از مقدار و عدد و اجزا و زمان و مكان؛ و اوست كه خالق همه چيز است.
آنچه به ذات خود قابل تصوّر باشد، موجود به معناى خاص، و شىء به معناى خاص است؛ و آنچه كه بر خلاف مقدار و عدد و خارج از تصوّر و توهّم است، همان شىء به معناى عام آن است كه هرگز قابل تصوّر نبوده، حكم به وجود آن، جز به معناى نفى عدم و بطلان آن نيست.
در مورد اوّل، تصديق به چيزى تعلّق گرفته كه قابل تصوّر و محقّق در اجزا و قابل نسبت به وجود و عدم عينى است و اين همان شىء به معناى خاصّ آن (يعنى شىء مقدارى) است.در مورد دوم، تصديق به چيزى تعلّق گرفته كه نه جزء دارد و نه كل؛ نه صورت دارد و نه شبح؛ نه متناهى است و نه نامتناهى و نه قابل تصوّر است و نه در خور توهّم. لذا دو حالت وجود و عدم براى آن نمى توان در نظر گرفت كه ممكن باشد با دو طرف آن به طور تساوى سنجيده شود و سپس حكم به وجود آن گردد؛ بلكه تنها چيزى با وجود و عدم به معناى خاصّ آن سنجيده مى شود كه داراى اجزا و مقدار باشد و نظر به ذات خود، بتواند دو حالت وجود و عدم داشته باشد. در حالى كه وجود متعالى از مقدار، از اين مقوله خارج است و از صحت اين نسبت فراتر است. پس او واقعا هست و حقيقتا

صفحه از 105