زنان راوى حديث اميرالمؤمنين(ع)
دكتر نهلا غروى نايينى ۱
مقدمه
بررسى كتابهاى رجالى كه معرّف اصحاب و راويان رسول خدا(ص) و امامان معصوم (ع) هستند، نشان مى دهد كه تعداد زنان ناقل حديث اين بزرگواران، در كنار مردان راوى حديث ايشان، بسيار كم است. از اين گزارش ها مى توان برداشت كرد كه آيا اصولا زنها در ميدان نقل حديث، نقش كمرنگى داشته اند و يا برعكس، در انتقال گفتار، رفتار و يا تقرير ۲ اين بزرگواران، فعّال بوده و در اين زمينه نيز نقش خويش را به خوبى ايفا كرده اند. ليكن بايد گفت كه همانند بسيارى از موضوعات ديگر مربوط به زنان، در اين مورد نيز با آنان با سهل انگارى و كم اعتنايى برخورد شده است.
شيعه در طول تاريخ، مظلوم بوده و بسا كه نويسندگان و قلم به دستان، در محو آثار و مفاخر شيعه، همّت گمارده اند. با وجود اين، با بررسى كتابهاى تاريخى و حديثى و رجالى، مى بينيم كه نه تنها زنان در عرصه نقل حديث حضور داشته اند؛ بلكه در مواردى چند، عناصر بسيار مفيد و مؤثّرى بوده اند و با بيان حقيقت، به دفاع از حقّ اهل بيت رسول خدا(ص) پرداخته و در زمينه نقل احاديث اعتقادى، تربيتى، حكمى و سياسى، نقش بسيار مؤثّرى داشته اند.
در اين مقاله، شرح حال و روايات نقل شده زنان راوى امام على بن ابى طالب(ع)، مورد تحقيق و بررسى قرار گرفته تا گوشه اى از نقش زن در عرصه نقل حديث، روشن گردد. نام برخى از اين بانوان از سندهاى احاديث به دست آمده و نام عدّه اى ديگر، از لا به لاى تواريخ و گفتارى كه در بارگاه هاى ظلم داشته اند و به رغم وجود خفقان ها و دشمنى ها حقايقى را آشكار ساخته اند.
با پژوهش در «رجال» شيخ طوسى كه متقدّم ترين كتاب براى شناخت اصحاب معصومان (ع) است، در مى يابيم كه شيخ، 445 مرد راوى و سه زن راوى حديث آن حضرت را معرّفى مى كند. ۳ ليكن با بررسى احاديث، به نام 21 تن از زنان راوى امام على(ع) دست يافتيم كه عبارت اند از:
1) اروى بنت حارث،
2) اسماء بنت عميس،
3) امّ اسلم،
4) امّ الحسن النخعية،
5) امّ حكيم الخولية،
6) امّ الخير البارقية،
7) امّ سلمة (هند)،
8) امّ عبداللّه بن جعفر،
9) امّ كلثوم بنت على(ع)،
10) امّ موسى، 11) امّ الهيثم،
12) امامة بنت أبى العاص (زوجه اميرالمؤمنين)،
13) جارية خماسيّة،
14) حبابة الوالبية،
15) دارمية الحجونية،
16) زينب بنت على(ع)،
17) سودة بنت عمارة،
18)عمرة بنت نفيل،
19) فاطمة بنت على(ع)،
20) ليلى الغفارية،
21) نضرة الأزدية.
شرح حال، فضائل، ايمان، سخنان و فعّاليت هاى اين بزرگ زنان تاريخ، نشان مى دهد كه هر يك از ايشان، نقطه عطفى در ايفاى نقش زن در اسلام بوده اند. اين راويان، زمانى گفتار، رفتار، كردار و فضائل على بن ابى طالب(ع) را متذكّر مى شدند كه جامعه اسلامى دچار اختناق، جعل و تزوير حديث و سبّ اميرالمؤمنين(ع) بود. بنابراين، نقش نقلهاى ايشان در مقابله با شرايط آن زمان، بسيار آشكار و غير قابل انكار است.
در ميان راويان امام على بن ابى طالب(ع)،كسانى چون اروى دختر حارث، امّ الخير بارقيه، دارميه حجونيّه و سوده دختر عمّاره را مشاهده مى كنيم كه عدالت، جوانمردى، پيروى از حق، محبّت و ولاى على(ع) چنان در ايمان قوى ايشان ريشه دوانيده بود كه در دربار معاوية بن ابى سفيان با شهامت، كلام حق را ادا كرده، به بيان خصائص و رفتار و كردار اميرالمؤمنين(ع) پرداختند، تا جايى كه معاويه و درباريان او را به تعجّب واداشتند و نشان دادند كه باكى از كشته شدن به دست فردى چون معاويه ندارند.
اروى، دختر حارث بن عبدالمطلب (م50ق)، صحابى رسول اكرم(ص) و از بانوان فصيح و بليغ بود. وى در برابر معاويه، ناحق بودن خلافت او و اسلام نياوردن او را [تا فتح مكّه] به رخش كشيد و از امانتدارى على(ع) و عمل آن حضرت به احكام و اوامر الهى سخن گفت و عمرو عاص و مروان را مفتضح ساخت و شعرى در فضائل اميرالمؤمنين(ع) سرود و صفات آن حضرت را بر شمرد. ۴
امّ الخير، دختر حريش بن سراقه بارقيه، از تابعيان رسول خدا(ص) و از اصحاب على(ع) بود كه در بارگاه معاويه، لغزشها و گمراهى هاى او را به يادش آورد و گفت: «على(ع) طبق سنّت راستين پيامبر(ص) عمل مى كند و براى كسب لذّتها از راه راست منحرف نمى شود. اوست دو شقّه كننده بدنها [ى كافران] و شكننده بتها. آنگاه كه نماز گزارد، مردم مشرك بودند. پيامبر(ص) را اطاعت كرد؛ در حالى كه ديگران از او روى گرداندند». سپس شجاعتها و شهامتهاى على(ع) در بدر، احد، خيبر و هوازن را يادآور شد، تا جايى كه معاويه گفت: «به خدا قسم، اگر تو را بكشم، بر من گناهى نيست». امّ الخير گفت: به خدا سوگند كه بدم نمى آيد به دست مردى شقى چون تو، كشته شوم.
امّ الخير در جنگ صفّين شركت كرد و در حالى كه تازيانه اى در دست داشت و مانند شير نعره مى كشيد و جنگاوران را به جنگ ترغيب مى كرد، مى گفت: اى مردم! بترسيد از ساعت قيامت كه امرى است عظيم. به درستى كه خداوند، حق را براى شما واضح گردانيده و دليل و برهان را آشكار كرده و راه را روشن نموده و علم را بلند گردانيده و شما را در كورى و تاريكى نگذاشته است. خدا شما را رحمت كند، به كجا مى خواهيد برويد؟ از اميرالمؤمنين(ع) فرار مى كنيد يا از جنگ؟ از اسلام روى گردانيده ايد يا از حق برگشته ايد؟
اين بانوى با شهامت، در مكتب على(ع) آموخته بود كه بايد از حق دفاع كند و از چيزى نهراسد.
دارميه حجونيّه، زنى سيه چهره، امّا سپيد سيرت، با فضيلت و فصيح از قبيله بنى كنانه و از طرفداران و اصحاب على(ع) بود. او در زمان خلافت معاويه زنده بود و در حجون مكه زندگى مى كرد. ۵ او خطاب به معاويه، على(ع) را چنين توصيف مى كند:
فانّى أحببت عليّا على عدله فى الرعية و قسمة بالسويّة و واليت عليّا على ما عقد له رسول اللّه من الولاية و حبه المساكين واعظامه لأهل الدين…. ۶
على(ع) را دوست دارم، به سبب عدلش نسبت به رعيّت و اينكه بيت المال را مساوى قسمت مى كرد. تو را دشمن مى دارم؛ زيرا با على(ع) جنگيدى در امرى كه او از تو برتر بود و چيزى را طلب كردى كه حقّى در آن نداشتى. على(ع) را دوست دارم، چون رسول خدا(ص) او را ولايت بخشيد و دوستدار مستمندان بود و اهل علم را بزرگ مى شمرد….
ديگر از زنان با صراحت لهجه و راستگو و صادق در ايمان به ولايت، سوده، دختر عمارة بن اشتر همدانى است كه بانويى شجاع و در گفتار، فصيح و بليغ بود و از شيعيان على(ع) به شمار مى رفت و با كلام و شعر خويش، جهاد مى كرد. او در برابر معاويه، حقّ كلام را ادا كرد و پايدارى خويش را به ولايت اميرالمؤمنين(ع) اثبات نمود. فضائل اين زن از ملاقاتش با معاويه كه (ابن طيفور و ابن عبد ربّه در كتابشان نقل كرده اند) و در ضمن آن، رفتار و كردار على(ع) را مى ستايد، آشكار است. ۷
از ديگر زنان صحابى امام على(ع) از امّ اسلم و حبابه والبيه مى توان ياد كرد كه به «صاحبة الحصاة» (يعنى دارنده سنگريزه) ملقّب شدند. اين دو از تصديق كنندگان امر ولايت و آگاهان سرّ امامت بودند و سرگذشت آنها و داستان مراجعه شان به اميرالمؤمنين(ع) و سؤال درباره امر امامت و سخنانشان در تأييد آن حضرت، در كتب حديث نقل شده است. ۸
جاريه خماسيّه، دختر پنج ساله اى كه در زمان خلافت اميرالمؤمنين(ع) مى زيست و پدرش در جنگ صفيّن در ركاب آن حضرت شهيد شد، يكى از اصحاب و راويان على(ع) به شمار مى آيد. اين دختر با عبدالواحد بن زيد در كنار كعبه ملاقات كرد و به ذكر خصائل و فضائل على(ع) پرداخت. ارادت و معرفت اين دختر خردسال، بيان كننده علم و آگاهى اش نسبت به مقام امامت و ارادتش به مولاى متقيان على(ع) است. او در اين باره مى گويد:
ذلك واللّه علم الأعلام و باب الأحكام و قسيم الجنة والنار و ربّانى هذه الأمة و رأس الأئمة، أخو النبى و وصيّه و خليفته فى أمّته، ذلك مولاى أميرالمؤمنين على بن أبى طالب…. ۹
به خدا قسم، او راهنماى راهنمايان، باب احكام و تقسيم كننده بهشت و جهنّم، تربيت كننده اين امّت و اوّلين امامان و برادر و جانشين و وصى پيامبر(ص) در ميان امّتش است. اوست مولاى من، اميرالمؤمنين على بن ابى طالب(ع).
عبدالواحد مى گويد به جاريه گفتم: «على(ع) را چگونه چنين توصيف مى كنى؟». گفت: به خدا قسم، پدرم غلام او بود و در پيش او در جنگ صفيّن كشته شد. روزى على(ع) به ديدن ما آمد. مادرم بيمار و در بستر بود. چشمان من و برادرم از آبله كور شده بود. هنگامى كه ما را ديد، آه دردناكى كشيد و ما را نزد خود خواند. دست مباركش را بر روى چشمان ما كشيد و دعا كرد و دستش را برداشت. به خدا قسم، اكنون من از فرسنگها فاصله، شتر را مى بينم. ۱۰
ليلى غفارى، ازاصحاب پيامبر(ص) و مجاهدى جنگجو بود كه همراه رسول خدا(ص) براى مداواى مجروحان و مراقبت از بيماران، در جنگها شركت مى كرد. او در جنگ جمل نيز همراه على(ع) شركت داشت و نزد عايشه رفت و گفت: «آيا از رسول خدا(ص) درباره فضيلت على(ع) چيزى شنيده اى؟». سپس او را وادار كرد كه فضائل على(ع) را به ياد آورد. ليلى مى گويد: در خانه عايشه بر رسول خدا(ص) وارد شدم و على(ع) بيرون خانه بود. شنيدم كه پيامبر(ص) به عايشه فرمود: «ان هذا (على) أحبّ الرجال الىّ و أكرمهم ۱۱ و نيز فرمود:
«هذا على، أوّل الناس ايمانا». ۱۲
اسماء بنت عميس (م40ق) و امّ سلمه (م62ق)، از بزرگ راويان على(ع) هستند كه در صداقت و وثاقت، ايمان و عبادت، وفادارى شان به اهل بيت(ع) و اظهار ارادت نسبت به آنها، نمونه هاى بسيار بارزى بودند. نويسندگان كتابهاى رجال و جرح و تعديل و شرح حال، در وثاقت و صداقت و لياقت اين دو بانوى بزرگوار، ترديدى روا نداشته اند. گفتار ايشان در حقّ على(ع) معروف است. اين دو، هنگامى كه فتنه ها ظاهر گشت و جعل و تزوير فزونى گرفت، از بهترين مدافعان حق آن امام و اهل بيت(ع) بودند.
اسماء بنت عميس (خواهر ميمونه، همسر رسول خدا)، همسر جعفر طيّار، از زنان بزرگوار روزگار خويش و از اوّلين گروندگان به اسلام بود كه همراه همسرش جعفر، براى پيشبرد اسلام به حبشه مهاجرت كرد و در سال فتح خيبر به مدينه آمد. او پس از شهادت جعفر، در سال هشتم هجرى با ابوبكر ازدواج كرد.
اسما، اين صحابى جليل القدر و راوى موثّق رسول خدا(ص)، مادر محمد بن ابى بكر است كه درباره او گفته اند: نجابت محمد بن ابى بكر از جانب مادرش بود. ۱۳
پس از مرگ ابوبكر، حضرت على(ع) با اسما ازدواج كرد. خانه دارى او و رسيدگى اش به حضرت زهرا(س) خصوصا در ايّام بيمارى آن حضرت و حضور در مراسم غسل و تدفين ايشان، معروف است. ۱۴
اسما از شهود فدك و از تكذيب كنندگان اين حديث جعلى بود كه: «نحن معاشر الأنبياء لانورث. ما تركناه صدقة؛ ۱۵ ما پيامبران، چيزى به ارث نمى گذاريم. آنچه ما به جاى مى گذاريم، صدقه است».
ليكن ابوبكر، شهادتش را نپذيرفت. رسول خدا(ص) بارها او و خواهرانش را اهل بهشت خوانده بود. ۱۶
1.عضو هيئت علمى دانشگاه تربيت مدرّس(تهران).
2.براساس تعريف متأخّران از حديث (كه عبارت است از قول و فعل و تقرير معصوم ـ ع ـ ) هرگونه نقل از اين بزرگواران را مى توان «حديث» تلقّى كرد.
3.رجال الطوسى، محمد بن حسن طوسى، مؤسسة النشر الاسلامى، قم، ۱۴۱۵ق، ص۵۷ـ۸۹.
4.بلاغات النساء، محمد بن ابى طاهر (ابن طيفور)، مكتبة المرتضوى، نجف ۱۳۶۱ق، ص۴۳؛ العقد الفريد، احمد بن محمد (ابن عبد ربّه)، تحقيق: محمد قميحه، دارالكتب العلمية، بيروت، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۳۵۷ـ۳۵۸؛ الدر المنثور فى طبقات ربّات الخدور، زينب فوّاز العاملى، مصر، ص۲۵؛ بحارالأنوار، محمد باقر مجلسى، مؤسسة الوفاء، بيروت، ۱۴۰۳ق، ج۴۲، ص۱۲.
5.بلاغات النساء، ص۵۵ـ۵۸؛ العقد الفريد، ج۱، ص ۳۵۴ـ۳۵۵.
6.همان، ص۱۰۵؛ العقد الفريد، ج۱، ص۳۵۲.
7.همان، ص۴۷؛ العقد الفريد، ج۱، ص۳۴۴.
8.الكافى، محمد بن يعقوب كلينى، چاپ سوم، دارالكتب الاسلامية، ۱۳۶۷ق، ج۱، ص۳۴۶؛ كمال الدين و تمام النعمة، محمد بن على بن بابويه، تصحيح: على اكبر غفّارى، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، ج۲، ص۵۳۶.
9.بحارالأنوار، ج۴۱، ص۲۲۰.
10.همان جا.
11.الاصابة فى تمييز الصحابة، ابن حجر عسقلانى، مكتبة مصطفى محمد، ۱۳۵۸ق، ج۴، ص۴۰۳؛ موسوعة حياة الصحابيات، محمد سعيد مبيض، مكتبة الغزالى، أدلب، ۱۴۱۰ق، ص۶۸۶.
12.الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، يوسف بن عبداللّه (ابن عبد البرّ)، تحقيق: على محمد البجاوى، مصر، ج۴، ص۴۶۴.
13.معجم رجال الحديث، ابوالقاسم خويى، چاپ پنجم، مدينة العلم، قم، ج۱۴، ص۲۳۰.
14.الطبقات الكبرى، محمد بن سعد كاتب واقدى، دار صادر، بيروت، ج۸، ص۲۸۱ـ۲۸۲؛ الاستيعاب، ص۱۸۹۷.
15.هيچ يك از اصحاب رسول خدا(ص) چنين حديثى نقل نكرده اند و ابوبكر در نقل اين حديث، منفرد است. لذا از احاديث ضعيف است و نمى شود به آن استناد كرد و به چند دليل مردود است و چه بسا جعلى باشد (شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج۱۹، ص۲؛ بحارالأنوار، ج۴۳، ص۱۸۲).
16.الاستيعاب، ص۱۸۶۱؛ أسدالغابة فى معرفة الصحابة، ابن اثير جزرى، تصحيح: احمد ابراهيم البنّا ـ محمد أحمد عاشور، چاپ اوّل، قاهره، ج۵، ص۴۷۹.