حوزه تجدّد خارج مى شويم. تجدّد، جواز چنين رابطه را به ما نداده، چون مى گويد كه اصلاً دين و حديث، معرفت بخش نيستند.
حالا سخن ما اين است كه آيا ما مى توانيم اين كار را بكنيم يا نمى توانيم و اگر توانستيم، چه طور، كجاها و روشش چيست؟ يعنى كجاها اين دو تا با همديگر مماس مى شوند و به همديگر خدمات مى دهند. حالا از هر دو طرف هم قابل بحث است. يك موقع ممكن است ما بگوييم جامعه شناسى از حديث بگيرد كه خوب بحث قبلى اش كه به اين معنا آن جا شده. اين جا باز بحث هاى ما متمركز روى اين است كه با اين تعبيرى كه اخيراً مى شود، يعنى علم جامعه شناسى اسلامى و....
سؤال: با توجه به ديدگاههايى كه مطرح كرديد آيا جامعه شناسى مبتنى بر حديث، امكان دارد يا نه؟ يا به عبارت عام تر، آيا يك نظريه اجتماعى دينى داريم يا نه؟
پيش از پاسخ به اين سؤال، لازم است در ابتدا رابطه جامعه شناسى و نظريه اجتماعى مورد بررسى قرار دهيم بعد به امكان جامعه شناسى يا نظريه اجتماعى مبتنى بر حديث بپردازيم.
يك موقع جامعه شناسى شيوه غالب فهم اجتماعى تلقّى مى شد. بعد ديدند كه يك اشكالاتى وجود دارد. گفتند كه ما يك نظريه اجتماعى داريم و يك نظريه جامعه شناختى داريم. تفاوتش هم در اين است كه نظريه هاى اجتماعى عام تر از نظريه هاى جامعه شناختى هستند. شايد بتوان گفت نظريه هاى جامعه شناختى يك مصداقى از اين هستند يا اصلاً مى توانيم آنها را قسيم همديگر قرارشان بدهيم. نظريات جامعه شناسى را بيان، روش، اصطلاحات و در واقع گفتمان خاصّ جامعه شناسى به عنوان يك علم ايجاد مى كند. در حالى كه نظريه هاى اجتماعى را حوزه هاى معرفتى توليد مى كند. در دوره هاى جديد، نظريه غالب، نظريه جامعه شناسى نيست، بلكه نظريه هاى اجتماعى است؛ مثل فوكو، هابرماس. پس امروزه، دوره برگشت فلسفه اجتماعى است. نظريه هاى اجتماعى عمدتاً تحت تأثير فيلسوفان اجتماعى گفته مى شود و البته رنگ و سياق تجربى دارد حالا بعداً مى بينيم مثلاً فوكو نمى خواهد يك جامعه ايده آل را مطرح كند؛ بلكه مى خواهد آن