رابطه حديث و جامعه شناسي(1) - صفحه 101

است و مسئله اين است كه اين متن ها را در نظر بگيريم و ببينيم آيا با هم تفاوت مى كند تفاوت دارند يا نه؟ و اين متنها در واقع، چه كاركردى در حديث شناسى، شكل گيرى حديث، حديث هاى كذب و... داشته است.
اين موضوع بحث ما نيست بحثى كه ال آن مدّ نظر است، اين است كه آيا ما مى توانيم يك رابطه معرفت شناسانه بين دو حوزه معرفت شناسى برقرار كنيم يا نه؟ حديث، نه آن طورى كه تجدّد به آن نگاه مى كرده (كما اين كه دين، نه آن طور كه تجدّد به آن نگاه مى كرده)، بلكه به عنوان حوزه اى كه گزاره ها و بيان هاى معرفت شناسانه درباره عالم واقع دارد و از جمله در مورد عالم انسانى، آيا ممكن است كه ما آن را به حوزه جامعه شناسى ربط دهيم. اين دو معرفت، دو دانش و دو فهم بود. حالا يك دانشى كه طور خاصّى مى فهمد يا سيستماتيك نشده يا يك قالب خاصى دارد، اين گزاره ها، گزاره هاى معرفت شناسانه است، به اين معنى كه يك چيزى در مورد انسان گفته است. حالا غير از اين، آن جاهاى تجريدى اش هم مى گوييم كه چون در احاديث به ما گفته اند فلان كار را بكنيد، فلان كار را نكنيد، اين جاها باز بايد ببينيم كه وضعيت، چه طور مى شود. ما به طور مشخّص همين نقطه يا هر جايى كه خواستيم كار كنيم، اگر كه بخصوص يك حديثى وجه تجريدى معرف شناسانه اى داشت، آن رابگذاريم كنار؛ چرا كه ما مى خواهيم دو حوزه معرفت شناسانه را به هم معرّفى كنيم. يعنى حوزه دين به عنوان حوزه اى كه عالم را طور خاصّى مى بيند، انسان را طور خاصّى مى بيند و تاريخ و جامعه را طور خاصّى مى بيند، با يك حوزه اى به اسم جامعه شناسى، كه آن هم يك طور خاصّى مى بيند، ببينيم اين دو تا مى توانند به هم مرتبط بشوند، ولى البته ما فعلاً در اين حد به صورت انفرادى مطالب را مى بينيم؛ يعنى احاديث به طور ساختارى يا سيستماتيك، نيامده اين كار را بكند يا مثلاً حتّى اگر قرآن هم اين كار را كرده، ما هنوز نداريم؛ ولى وقتى هم بحث كنيم، در واقع بحثمان اين طورى است.
شكل دوم بحث، در واقع اين است كه دوتا حوزه معرفت شناسانه است. وقتى ما وارد اين حوزه مى شويم، از

صفحه از 110