رابطه حديث و جامعه شناسي(1) - صفحه 107

حالا اين يك درك معرفت شناسانه است. درك معرفت شناسانه كه انسان يك عقل نيست كه در عالم طلق است، در عالم لاهوت است، به عالم وجود هم هيچ ارتباطى ندارد. وقتى تعقّلِ معرفت شناسانه مى كند، در آن عالم، هيچ مماسه اى با عالم عينى ندارد. اين درك، درك غلطى است كه از يك جهاتى هم ما در آن مشتركيم؛ امّا تفكّر معرفت شناسى قبل از دوران جديد هم يكى از مشتركات است. اثبات گرايى هم اين نوع نگاه را داشت؛ اما اين كه اگر اين را گرفتيم، چه مى شود، اين يك بحث ديگرى است كه بايد آن را بررسى كنيم و ببينيم چه مى شود.
حالا ما مى خواهيم مبادى را بگوييم كه چه شد كه اين امكان براى ما باز شد، آن وقت در بحث هاى ديگر، پيامدها و تبعات و لوازم آن را مورد بررسى قرار دهيم. فعلا مى خواهيم بگوييم چه طور شد تجدّدى كه به ما يك امكان بيشتر براى رابطه بين ديانت و معرفت و علم نمى داد، در پُست مدرنيسم اين امكان به وجود آمده است و يك نوع تكثرگرايى معرفتى شكل گرفته است. تكثر گرايى معرفتى، يعنى اين كه ما نمى توانيم جلوى كسى را بگيريم. مى خواهم با هم زندگى كنيم، اين نگاه به مباحث معرفتى، از يك جهتى خوب است، از يك جهتى بد است. از يك جهتى كه اگر در واقع قرار باشد به اين مشكلات (از قبيل نسبيت معرفت ها و عدم وجود مبناى ارزيابى) منتهى بشود، ما با آن موافق نيستيم، يعنى فلسفه ما آن را قبول ندارد؛ ولى از يك جهتى كه مبنا را خراب كرده است، حدّاقل براى ما يك امكانى باز كرده و مى گويد كه نه تنها امكان آن را فراهم كرده، بلكه مى گويد ضرورت هم دارد. الان در جامعه شناسى درباره علّت طلاق، بررسى مى كنند. طلاق يك موضوع عينى است و هميشه، دنباله رو انحرافات است. چه كسى گفته كه اكنون در غرب درباره علل طلاق بررسى نمى كنند، در مورد انحرافات جنسى هم بررسى نمى كنند. اصلاً اين موضوع، مشكل آنها نيست. وقتى يك چيزى مشكل مى شود، به چه دليل مشكل مى شود؟ فرهنگ شما اقتضا مى كند كه آن چيز مشكل و مسئله بشود. شما مى بينيد در غرب، اين همه درباره مضرات سيگار تحقيق مى كنند و گزارش منتشر مى كنند، امّا در مورد زيان هاى

صفحه از 110