رابطه حديث و جامعه شناسي(1) - صفحه 110

اين است كه اينها به چيزهاى مختلفى مى پردازند. چند تا حوزه نظرى داريم كه حالا شده متضاد، يا چند نوع روش داريم. يك شكل ديگر از اين بيان وجود دارد و آن اين است كه جامعه شناسى و علوم اجتماعى دوران خودشان را با فاصله گرفتن از حوزه علوم انسانى شروع كردند و گفتند ما با علوم طبيعى يكى هستيم و از قسم فلسفه نيستيم. اصلاً گفتند كه علوم اجتماعى مى خوانيم. علوم اجتماعى از چه زمانى به عنوان يك دانش مطرح شد؟ از همان زمانى كه راهش را از فلسفه جدا كرد، ولى تحت تأثير اين تحوّلات، جامعه شناسى (بعضى اصلاً مى گويند در اصطلاحات و زبان اين حوزه ها منعكس هم شده است) دوباره به حوزه علوم انسانى برگشته است؛ يعنى برگشته به حوزه پيش از دوران جديد.
اصولاً پيش از دوران جديد ما دو حوزه حكمت داشتيم: حوزه حكمت نظرى و حوزه حكمت عملى. حوزه حكمت عملى در عين حال كه معرفت شناسانه بود و نگاه كانت به آن وجود نداشت، ولى حوزه اى متفاوت از حكمت نظرى بود. مشكل آن جا ايجاد شد كه جامعه شناسى گفت كه ما مى خواهيم به حوزه حكمت نظرى بياييم از حوزه حكمت عملى خارج شويم. الان دوباره براى اينها يك برگشتى حاصل شده.
خلاصه، نتيجه نهايى اين است كه نه تنها به لحاظ معرفت شناسانه ما نمى توانيم جلوى يك چنين امكانى را بگيريم؛ بلكه به يك واقعيت تبديل شده است. از اين به بعد، صحبت از امكانش نيست. براى نمونه، بعضى افراد در حوزه جامعه شناسى اسلامى، به يك بيان خيلى تجريدى، علوم اسلامى را دسته بندى كردند و طرح جامعه شناسى اسلامى را به انجمن جامعه شناسى امريكا فرستادند و در همايش سالانه اش آن طرح را رد نكردند. اين خيلى مهم است. اصلاً ممكن نبود، به تصوّر نمى آمد اين امكان و توان به لحاظ معرفت شناسانه مبانى مشخّصى دارد كه حالا در مبانى اش هم مى توان بحث كرد.

سؤال: شما در لابلاى كلماتتان به اين نكته اشاره داشتيد كه نگرش پست مدرنيسم تكثر روش شناختى را پذيرفته آيا بر اين اساس مى توان از جامعه شناسى دينى سخن به ميان آورد؟

نكته اين است كه ما يك مقدار بايد

صفحه از 110