رابطه حديث و جامعه شناسي(1) - صفحه 99

اجتماعى، طبقات، گروه بندى ها، اقوام و قبايل و نظاير آن، منشأ شكل گيرى اين حديث شده است.
البته اين نوع يك شكل غلطى دارد كه خيلى ممكن است مقبول ما نباشد آن شكل غلط در واقع اين است كه بگوييم اوضاع و احوال اجتماعى، حديث را متعيّن كرده، البته وجه قدسى قضيه جداست. آن وجه هم به يك معنى انسانى قضيه منتفى مى شود؛ يعنى در آن نگاه افراطى كه در جامعه شناسى معرفتى ماركس مطرح است، اين شكل افراطى يا بيان افراطى جامعه شناسى معرفت، دو تا روايت دارد؛ يك روايت شديد، يك روايت ضعيف.
1. روايت شديدش اين است كه ساختارهاى اجتماعى متعيّن مى كنند كه اصلاً هيچ چيز، مستقل از آن اوضاع و احوال اجتماعى وجود ندارد. اين اوضاع و احوال اجتماعى است كه منشأ توليد آن كلام شده و هيچ چيزى فراتر از آن زمان و مكان هم نيست. وقتى شما اين طور نگاه كرديد، آن حيث هم فراتر از زمان و مكان نمى رود. اين بسته به آن شرايط و ظرف اجتماعى تاريخى خودش است. اين روايت خيلى شديد جامعه شناسى معرفت است كه حيثيت انسانى انسان را منتفى مى كند؛ يعنى حوزه معرفت را به كلّى تابع اوضاع و شرايط زمانى و مكانى مى كند و مشكل صدق و مشكل اعتبار و مشكل عينيت را نه تنها در اين حوزه، بلكه در حوزه هاى ديگر هم به وجود مى آورد. حالا شايد براى ما خيلى اين نوع روايت شديد، موضوعيت نداشته باشد.
2. شكل ضعيف تر آن اين است كه مثلاً ما در جامعه شناسى حديث در واقع بالاخره هر چه قدر قائل به قدسيت اين مقولات باشيم، يك نسبتى با اوضاع و احوال تاريخى خودشان دارند، به دليل اين كه يك موقع خمس را حرام كردند، يك موقع آزاد كردند، زكات را توسعه دادند، محدودش كردند و جنبه هاى ديگر. در نهايت يك جنبه هاى فرا تاريخى دارد. مثلاً در حاق دين ملحوظ شده باشد ؛ ولى يك جنبه هاى تاريخى هم دارد؛ يعنى بستگى دارد به اوضاع و احوال اجتماعى كه اقتضائاتى داشته، بعد زبان و بيان وگستره رفيعى پيدا مى كند، يعنى جامعه شناسى حديث از طريق شناخت اوضاع و احوال عينى اى كه اين حديث در

صفحه از 110