تفاسير روايی قرن يازدهم هجری - صفحه 249

پيامبر و اهل بيت(ع) مستند نمايد و روايات را از كتابهاى روايى معتبر (چون كتب اربعه و ديگر آثار روايى نويسندگان آنها و كتابهاى تفسيرى و نيز جوامع روايى اهل سنّت) نقل مى كند؛ امّا سند را حذف كرده، حتّى به نام كتاب نيز اشارتى نمى كند. خود وى در اين باره مى نويسد: … اقدام كردم به جمع آورى روايات به طريق ايجاز و اختصار و ذكر گزيده اى از مقصود آيات و اخبار؛ از اين رو، از ذكر تمام روايت و اسناد آن، بلكه كتابهايى كه از آن نقل روايت كرده ام، خوددارى نمودم. ۱
سخن ما اين است كه بسيارى از تأويلات نويسنده درمقاله دوم از مقدمه سوم كه به تأويل واژه ها مى پردازد، مستند به نص صريح نيست؛ بلكه با استفاده از ديگر تاويلات رسيده، بر غير منصوص نيز تطبيق كرده است، از اين رو، خود وى در فايده هفتم از خاتمه، مدّعى مى شود كه هيچ كدام از تأويلات مذكور، خالى از مستند نيست. ۲

جواب بهانه جويان

از آنجا كه اكثر آنچه مؤلّف در اين كتاب آورده است، تأويل و با ظاهر آيات ناسازگار است، و ممكن است دستاويزى شود تا فتنه جويان در گام اوّل نويسنده و در گام بعدى، مذهب وى را به غلوّ و شرك و ديگر تهمتها متّهم نمايند، مؤلّف در فايده پنجم، چنين مى نويسد: آنچه از تأويلات آيات و كلمات قرآنى كه در اين كتاب آورده ايم، علاوه بر آن كه بدون دستيابى به مستند صريح يا مستفاد از مشابه آن و يا اطلاق و عموم نصّ ديگر صورت گرفته است، همگى بر مبناى تجوّز در معنا و يا مجاز در اسناد و جز آن مى باشد، بنابراين نبايد گمان برد كه ابراز چنين بينشى بر شيوه حقيقت است؛ بلكه به سبك ادّعايى و مجاز است. ۳
با همه اين اوصاف، دكتر ذهبى در كتاب «التّفسير والمفسّرون» با نسبت دادن اين كتاب به عبداللّطيف كازرونى، مؤلف آن را به غلوّ متهم مى كند و تفسيرش را جزو تفاسير

1.البرهان، مجلّد پيش از جلد اوّل، ص۳

2.پيشين، ص۳۵۸

3.پيشين.

صفحه از 262