تدوين حديث(5) : منع تدوين؛ توجيه ها و نقدها (2) - صفحه 14

قطعى است ـ بى پايه بودن نهى از كتابت و نيز كلام اين گونه كسان از اساس ناپذيرفتنى و طرد كردنى است.
در ميان مؤلفان اخير از جمله آقاى «عبدالرحمن بن يحيى معلمى يمانى»، در نقد و ردّى كه به كتاب ارجمند «محمود ابوريّه» نگاشته است، نيز بر اين شيوه رفته و بر اين نكته تأكيد كرده است كه پيامبر به هيچ روى آهنگ كتابت حديث را نداشته است و بدان امر و الزام نيز نكرده است؛ از جمله يكى بدان جهت كه حديث نشر يافته و گسترده شده بود و جمع و تدوين آن ممكن نبود، و ديگر آنكه صحابه حافظ قرآن در نبردى به قتل رسيده بودند، امّاحافظان سنت نه! و…
اين گونه استدلالها جز عنوان «الغريق يتشبّث بكلّ حشيش» عنوانى ندارند و لذا پرداختن بدان ضرورتى ندارد. «حديث بى گسترده شده بود و جمع آن ممكن نبود پس…» يعنى چه؟ آيا گستردگى مى تواند توجيه عدم كتابت بلكه نهى از كتابت شود؟! آقاى معلمى از كجا كشف كرده اند كه حافظان قرآن به شهادت رسيدند امّا حافظان سنت و…نه؟!

4 . حفظ، جايگزين كتابت

برخى، از عالمان عدم كتابت، يا واقعيت عدم تدوين را مستند كرده اند به اين كه قوّت حافظه و توانمندى ذهنى مردمان آن روزگار در حفظ آنچه فرا مى گرفتند، آنان را از نگاشتن بى نياز مى كرد ؛ از اين روى در گزارش حديث به نقل از حافظه بسنده مى كردند و آن را شيوه پسنديده اى تلقى مى كردند و از نگاشتن تن مى زدند و بلكه آن را ناپسند مى دانستند:
«ابونضره» مى گويد به «ابوسعيد» گفته شد: چه مى شد براى ما حديثى مى نوشتى: ابوسعيد گفت: نمى نويسم [نمى نويسانم]؛ بدانگونه كه ما از رسول اللّه(ص) فرا گرفتيم، فرا بگيريد. ۱
و در نقل ديگر:

1.تقييد العلم، ص۳۷؛ جامع بيان العلم، ص۲۷۲؛ المصنّف، ابن ابى شيبه، ج۹، ص۵۲

صفحه از 26