آن بد فرجام افتد و پاس كيش خويش را نگاه ندارد .
پس اى دوست مهربان ! از راز نهانم آگاه شو ، و از آنچه در نهادم نهاده ام بهره اى بخواه ، و بدان اين پيشواى اهريمنان و راهنماى دوزخيان را خداوند دانا نه از براى دشمنى خود آفريد و نه از براى رنج و آزار تو برگزيد ، خواست هر كس هستى خواهد دريغ ندارد ، و هر دستى كه به سوى وى برآيد تهى نگذارد ؛ از آنكه بخشايش اين بخشنده بى بهانه است ، و از براى هر آشنا و بيگانه ، درى بر همه مى گشايد و خودى مى نمايد .
سخن را روشن كنم : هرگونه بدى كه به گمان تو آيد به بارگاه خدا راه ندارد مانند نيستى به هستيش گل ديو و فرشته را يك دست سرشته ، و بر هستى ايشان جز نام نيكى پيوسته ، پس زشتى كردار و بدى رفتار از خويشتن است و از خداى برگشتن ، كه گفته اند : هر كس ما را نباشد از ما نباشد ، و هر آن كس به خود آيد از پاى در آيد .
چنانكه فرمود : هر نيكى از ماست و هر بدى از تو ، بنگر اين دشمن سالخورده كه براى گرفتن گنج نهانت رنج گران كشد و كوشش فراوان كند سالها با فرشتگان زندگى كرد و بندگى نمود ، و هرآنچه در تو پنهان است در وى آشكارا بود .
در تضرع و ابتهال حضرت آدم عليه السلام و قبول توبه اش در زمين بدين گونه
با پدر ما همسرى كرد و برترى جست ، به بازيچه اى چندان ساده دل مستمند را بفريفت ، از گلشن بهشت بيرون كرد ، و بدين گلخن كنش آورد ، نگذارد از ميوه هاى بهشت بهره اى ببيند و گلى بچيند ، چنانش افسرده و پژمرده كرد كه روزگارى دراز با جفت خويش هم آغوش نگرديد ، و در كنج اين زندان سراى سر به دامن اندوه كشيد ، روز و شب تن ناتوانش نزار و از جدائى بهشت چون ابر بهار زار زار بگريست ، سيصد سال سر بالا نكرد و آب ديدگانش به دامان مى دويد ، و از هر دانه اشكش بزمين نارسيده گياه سبز مى دميد ، و هماندم به آه سوزنده اش مى سوزانيد ، مرغان خوش خوان دور از شمار و ا