و در پاره اى از نامه هاى خدائيست : اى فرزند خاك ! مرا بخوان و به من اميدوار شو كه من گناهانت بيامرزم و باك ندارم .
و آورده اند : يكى از گناه كاران پشيمان شد و به روى در آمد و سر بر زمين نهاد و گفت : بار خدايا ! من منم و تو توئى ، من آنم كه بر سر گناه شوم و تو آنى كه بر سر آمرزش . آوازى شنيد : چنين است كه گفتى ، سر بردار آمرزيده شدى . پس بهره بازگشت بنده به سوى آقاى بخشنده آمرزش است . آرى :
تا نكنى تو نتوانيم ماگر ندهى تو چه ستانيم ما
نيست در اين كارگه گير ودارجز تو كسى كايد از او هيچ كار
در اينكه ما را دو كس لازم است : يكى عالم با خدا و ديگرى پادشاه دادخواه
و اين بنده روسياه در آغاز اين پيمان نامه روى سخن به دو كس دارد و در اين نامه مى سپارد .
پس بدان ما بندگان را دو كار است كه بايد بجا آوريم ، يكى كار تن است و ديگرى كار جان ، و ما بايد اين دو را هر روز روزىِ شايسته دهيم تا آسوده شويم : روزى تن مانند وى نيست شود ، روزى جان چون وى هميشه بماند ، و ناچار در اين جهان اين دو گونه روزى و خورش ناهمتا را بايد فراهم آوريم ، و پس از كوشش بى اندازه به جان و تن بخورانيم .
و خداوند روزى دهنده ، اين دو را بدست دو كس سپرده : يكى پادشاه دادگر است و يكى دانشمند دانشور ، و ماها براى نادانى كه داريم برتر از آنچه در خور تن است روزى خواهيم ، و چون خواست ما جز از خواست خداى داناست كوشش ما را سرانجامى نيست ، و هر دم سركشى كنيم و دشمنى نمائيم ، و خونها ريزيم ، و همه آن براى كمى و افزونى روزى است كه از براى تن مى خواهيم . و بدين گونه است جامه پوشيدن و خانه خواستن و جفت گرفتن ، همه آنها براى خواهش تن است .