325
روح و ريحان ج3

روح و ريحان ج3
324

اكيد نمود ، و مهدى عبّاسى نيز در تعميرات آن مبالغه كرد زمانى كه لشكر چنگيز خان به قتل عام مأمور شدند رى را هم خراب كردند ، در زمان خلفاء امويّه كمال آبادانى داشته كه از
متمنّيات عمر سعد بوده چنانكه در شعرش گفته است :

ءاترُكُ ملكَ الرّىِّ والرّىُّ مُنْيتىأم ارجعُ مَأثوماً بِقَتْلِ حُسينِ۱
و فقره حديث « يوليك الرّى والجرجان » مشهور است .

در معنى « رى » و تسميه آن و آبادى و استحكام وى ۲

1.بيت بعدى چنين است : ففى مثله النار التى ليس دونهاحجاب وملك الرى قرة عينى بنگريد به : مناقب ابن شهر آشوب ۳/۲۴۸ ، ونيز : مجالس المؤمنين ۱/۹۲ ، اسفرائينى در نور العين : ۳۴ و غفارى در الكلينى و الكافى : ۱۳۴ تعداد هشت بيت ذكر كرده اند .

2.پروفسور ابراهيم پورداود ، ديرينه شناس برجسته ، در مقاله اى تحت عنوان « رى شهر بزرگ و نامور ايران » كه در سالنامه دنيا ، سال ۱۶ ، صفحات ۶۱ ـ ۶۵ چاپ شده مى نويسد : ويرانه اى كه در هشت كيلومترى جنوب شرقى تهران به نزديكى شاه عبدالعظيم و ابن بابويه افتاده ، در پارينه يكى از شهرهاى بزرگ و نامور ايران زمين بود . مرز و بوم ماد بزرگ از دو شهر بزرگ برخوردار بود : نخست همدان كه هگتمان خوانده مى شد ، اين شهر در جنوب خاك ماد ، از پايان سده هشتم پيش از ميلاد مسيح ، نخستين پايتخت دولت ايران بود و در روزگاران پادشاهان هخامنشى يكى از چهار پايگاه آن شاهنشاهى بزرگ بشمار مى رفت . دومين شهر بزرگ ماد ، رى است كه موضوع گفتار ماست . اين شهر كه در پارسى باستان ، آن چنان كه در سنگنپشته داريوش در بهستان ( بيستون ) آمده ، رگا Raga و در اوستا رغه Raghaخوانده شده است . چون رغه ، مركز دينى و پايگاه پيشواى بزرگ زرتشتى هم ياد گرديده ، جنبه تقدس داشت و در سنت ايرانيان دغدويه ، زن پور شسب و مادر زرتشت ، پيغمبر ايران از اين شهر است . بنا به سنت ديگر ، آنچنان كه در تفسير پهلوى اوستا از زمان ساسانيان بجاى مانده خود و خشور از رى است ( فرگرد نخست و نديداد پاره ۱۵ ) . گذشته از اوستا و سنگنپشتهاى پارسى باستان ، در تورات هم اين شهر بسيار كهنسال ياد گرديده و در نوشتهاى گروهى از يونانيان و روميان ، با بنام رى ( Ragae ) برمى خوريم همچنين در نامه هاى پهلوى بسيار گرديده است . پس از اسلام ، فرمانروايان و شهرياران گوناگون ، از خاندانهاى عرب و ايرانى و مغول و ترك ( وغز ) و تنار ، هر يك به نوبه خود به رى دست يافتند ، ناگزير از اين آمد و شدها خونها در آن سرزمين ريخته شد ، با خان و مانها ويران گرديد و هستى و ناموس مردم آنجا به غارت رفت . شايد در ايران زمين بزرگ ، كمتر جايى بيابيم كه اين همه بيداد بياد داشته باشد . همچنين بايد به ياد داشت كه رى در زد و خوردهاى فرمانروايان كه از هر سوى بدانجا تاختند ، چندين بار برافتاد و ديگر باره برخاست و هر بار كه آسايشى بخود ديد ، مردمش دگر باره به آبادى ويرانها كوشيدند و به شهر خود از نو جانى دادند و تسليم قضا و قدر شوم نشده ، مردانه زندگى از سر گرفتند و از دوران كار و كوشش خود نام نيكى به جاى گذاشتند ، اين است كه در نوشتهاى قرون وسطى مى خوانيم كه جغرافيا نويسان هر يك به نوبه خود ، رى را شيخ البلاد و ام البلاد و عروس البلاد خوانده اند . از آن جمله مقدسى در احسن التقاسيم آن شهر را يكى از مفاخر اسلام خوانده و چندين بار از كتابخانه آنجا ياد كرده است . اصطخرى در مسالك الممالك مساحت شهر را يك فرسخ و نيم در يك فرسخ و نيم نوشته و دوازده دروازه بزرگ و هشت بازار بزرگ آن را يك يك بنام ياد كرده است . رى كه مركز بازرگانى و داد و ستد بوده و از هر سوى كاروانها به آنجا فرود مى آمدند شهرى بوده از خواسته و كالاى فراوان برخوردار . آرى رى پس از چيره شدن عرب هم ، نام و آبروى ديرينه خود را هر چند گاهى بدست آورد و در رديف اصفهان و نيشابور به شمار رفت و در ميان كشورهاى پهناور خلفاى بنى عباس ، پس از بغداد بزرگترين شهر بوده و گاهى با دمشق برابرى مى كرد . شهر كهنسال و نامى رى از بخت بد ، بگفته ابو عمر القرطبى ( ۳۶۳ ـ ۴۶۳ هجرى ) در الاستيعاب در سال ۲۲ هجرى گشوده شد ، طبرى و بلعمى و چند تن از نويسندگان ديگر نيز همين تاريخ را سال گشايش رى ياد كرده اند . تاريخ گشايش اين شهر را مختلف نوشته اند . بايد به ياد داشت كه رى و بسا از شهرهاى ديگر ايران چندين بار پس از جنگهاى نخست گشوده شد و بناچار چندى رام بر برد از براى ايرانيان دشوار و ناگوار بود كه به فرمان دشمنان پست و فرومايه سر نهند و آن همه خوارى را بر خود هموار سازند اين است كه چندين بار سر به شورش برداشته و از براى راندن تازيان و رهايى خود كوشيدند . از اين روست كه در باره رى هم مى خوانيم : در سالهاى ۱۸ و ۱۹ و ۲۰ و ۲۱ و ۲۳ و ۲۴ هجرى بدست دشمن افتاد . يعقوبى كه در سال ۲۸۴ هجرى درگذشت در كتاب البلدان گويد : رى در سال ۲۳ هجرى در زمان خلافت عمر بن الخطاب به دست قرظة بن كعب الانصارى گشوده شد ، يكى از آن شورشها در سال ۶۵ هجرى بود كه به گفته بلاذرى ( در سال ۲۷۹ درگذشت ) در فتوح البلدان بدست سعد وقاص فرو نشانده شد . به اينگونه شورشها درباره رى ، در زمان خليفه سوم عثمان هم برمى خوريم ، در زمان خلفاى اموى هم چندين بار از سركشى آن شهر غيرتمند به ما خبر رسيده ، يكى از آنها در سال ۶۴ و ديگرى در سال ۶۸ هجرى است كه با كشتارهاى بسيار پايان گرفت و در هر بار دشمن از نو براى غارت مال و ناموس مردم آنجا بهانه بدست آورد . از اين جنگهاى پى در پى ، سهمگين تر از همه همان جنگى است كه گفتيم : به روايتى در سال ۲۲ هجرى ، رى به دست عربها افتاد . در روزگار خلفاى بنى عباس ، رى چندى آرام بود ، از آبادى و آسايش بهره اى يافت ـ گذشته از جنگهاى خاندان مسمغان در ايالت رى با نخستين خلفاى بنى عباسى ـ هارون الرشيد در رى زاييده شده بود و در هنگام خلافت خويش ( ۱۷۰ ـ ۱۹۳ ) در زادگاه خود زيست و پيشتر از او محمد مهدى در زمان خلافت پدرش منصور ( ۱۳۶ ـ ۱۵۸ ) كه فرمانرواى رى بود ، آنجا را آباد كرد ، آنچنان كه يعقوبى در كتاب البلدان مى نويسد : رى را مهدى در زمان منصور محمديه ناميد . اين نام از براى اين شهر بجاى نمانده چنانكه نامهاى اروپوس ـ Europus وارشاكيه كه پيش از ميلاد مسيح به رى داده شده بود پايدار نماند . سلوكس نيكاتور Seleukos Nikator كه در سال ۲۸۱ پيش از ميلاد به تخت نشست ، پس از يك زمين لرز سخت كه به رى روى داده ، آن را ويران كرده بود ، آن شهر را دگر باره آباد كرده آروپوس خواند . همچنين دومين پادشاه اشكانى تيردات ( ۲۴۸ ـ ۲۱۴ پيش از مسيح ) آن را به نام خاندان خود ارشاكيه Arshakia ناميد . در هنگام بيش از دويست و شصت سال ، رى سرزمين تاخت و تاز تازيان و كشتارگاه و غارتگاه آنان بوده يا جايگاه آسايش و خوشگذرانى بيگانگان سامى نژاد تا اينكه نخستين بار در سال ۲۸۹ هجرى آن شهر به دست ايرانيان افتاد . چنانكه گرديزى در زين الاخبار آورده : اسماعيل بن احمد سامانى در ۱۸ رجب سال ۲۸۹ رى را بگرفت و خليفه عباسى آن زمان مكتفى بناچار حكومت اسماعيل را در آن سامان ، شناخت و از براى او عهد و لواء فرستاد . همچنين رى نوبه به نوبه به دست خاندان ديگر ايرانى چون ديلميان و آل زيار و آل بويه افتاد . اين دوره ۱۳۰ ساله فرمانروايان و شهرياران ايرانى نيز با كشور گشايى محمود سبكتكين ترك سرآمد و مجد الدوله آخرين شهريار خاندان آل بويه بدست سلطان محمود گرفتار گرديده به غزنين فرستاده شد . در اين باره در زين الاخبار آمده : امير يمين الدوله به رى آمد و شهر بگرفت بى هيچ رنج و تكلف ، و خزينه هاى بويان كه از سالهاى بسيار نهاده بودند ، همه برداشت ، مالى يافت كه آن را عدد و منتها پديد نبودى و چنين خبر آوردند امير محمود را رحمه اللّه كه اندر شهر رى و نواحى آن مردمان باطنى مذهب و قرامطه بسيارند بفرمود تا كسانى بدان مذهب متهم بودند حاضر كردند و سنگريز كردند و بسيار كس را از اهل آن مذهب بكشت و بعضى را ببست و سوى خراسان بفرستاد تا مردند اندر قلعهاى و حبسهاى او بودند ، و چند گاه به رى قرار كرد تا همه شغلهاى آن پادشاهى را نظام داد و كارداران نصب كرد و آن ولايت رى و اصفهان به امير مسعود رحمه اللّه سپرد و خود سوى غزنين بازگشت و فتح رى اندر جمادى الاولى سنه عشرين و اربعمايه بود . از اينگونه آسيبها كه از دست آدمى به رى رسيده فزون مى توان ياد كرد ، گزندهاى چندى هم از طبيعت در تاريخ اين شهر به جاى مانده ، از آنهاست طاعون و وباء و زمين لرز : ابن الاثير در پيشامدهاى سال ۳۴۴ مى نويسد : در اين سال وباء به رى روى داد و به اندازه مردم را كشت كه به شمار نيايد . طبرى گويد : در پايان سال ۲۴۹ هجرى زمين لرزه بسيار سختى به شهر رى روى داد و خانه ها فرو ريخت بسيارى از مردم جان سپردند و گروهى شهر را رها كرده سر به بيابان نهادند . باز ابن الاثير از پيشامدهاى سال ۳۴۷ سخن داشته : در آغاز ذوالحجه آن سال در رى و روستاهاى آن ، زمين لرز سخت ، ويرانى و كشتار بسيار ببار آورد . مقدسى كه در سده چهارم هجرى مى زيست در احسن التقاسيم از تعصب دينى كه شهر رى دچار آن بوده ، ياد مى كند . ابن الاثير در پيشامدهاى سال ۵۸۲ گويد : درين سال فتنه بزرگى در رى برخاست ، سنى و شيعه بهم درآويختند و به كشتن همديگر پرداختند . گروهى از آنان نابود و گروهى ديگر خانمان را رها كرده ، پراكنده و پريشان شدند ، آنچنان كه رى و شهرهاى ديگر اين سرزمين ويران گرديد . ابن الاثير گويد : سپاه مغول در سال ۶۲۱ ، چهار سال پس از نخستين يورش خود به رى ريختند ، از مردم آنجا آنانى كه در يورش نخست جان بدر برده و به شهر خود برگشته دگر باره خانه و آشيانه اى برپاى ساخته بودند و از نو زندگى آغاز كرده بودند ، ناگهان دچار يورش دوم شدند . با آنكه مردم رى ياراى ستيزه نداشتند و كسى به انديشه دفاع از خود نبود ، اما مغولها به خوى خونريزى خود گروه انبوهى را از دم تيغ گذراندند و شهر را آنچنان كه دلشان خواست غارت و ويران كردند . به گفته مير خواند در روضة الصفا در يورشهاى مغول به رى افزون از هزار هزار تن كشته شدند . داستان هاى خونريزى چنگيز را نويسندگان ايرانى آن چنانكه بايد در تاريخ ها ياد كرده اند . غازان خان ، از خاندان چنگيز هلاكو كه از سال ۶۹۵ تا ۷۰۴ هجرى فرمانرواى ايران بود ، دژ طبرك را در رى كه ياد خواهيم كرد آبادان كرد اما خود شهر رى همچنان ويران ماند و از آبادى آن خوددارى گرديد . پس از يورش چنگيز ، درنده ديگرى از همان تخمه و نژاد ، تيمور لنگ تتار در سال ۷۸۲ هجرى به رى روى آورد . آسيبى كه از او به رى رسيده آن شهر كهنسال را پس از بيش از دو هزار سال پايدارى يكسره ويران كرد ، از آن پس ديگر سخنى از شهر و مردم آنجا نيست بلكه از ويرانه رى بايد نام برد . كلاويخو از سوى هانرى سوم پادشاه كاستيل اسپانيا ، سفير دربار تيمور بود و در سال ۱۴۰۴ ميلادى ( مساوى با ۸۰۷ هجرى ) در سفر خود ، در سخن از تهران ، گويد كه : جاى بسيار بزرگ و خرم و دلگشايى است . و پس از آن گويد : روز سه شنبه هشتم ژوئيه ۱۴۰۴ ميلادى ، هنگام فرونشستن خورشيد از تهران براه افتاديم و پس از پيمودن دو فرسخ ، از سوى راست خانه هاى بزرگ ديدم كه همه تهى از مردم ويران افتاده بود ، هنوز بسيارى از برجهاى شهر برپا بود . همچنين مسجدهاى فروريخته نمودار بود . اينها آثار همان رى است كه روزى بزرگترين شهر آن سرزمين بود و اكنون يكسره ويران است و كسى در آن زيست نمى كند ، اميد آن بود كه ويرانه رى پس از تيمور ، آنچنان كه كلاويخو ديده ، بجاى بماند و نمودار روزگاران پيش و گوياى آن همه سرگذشتها باشد ، اما افسوس كه گردش زمانه دوست تردست ستمكار آدمى ، نخواست كه آن كاخهاى سرنگون امروزه مايه سرافرازى ما باشد . آرى لاشه آن شهر مرده نيز از گزند فرمانروايان تركمان بركنار نماند . آقا محمد خان قاجار پس از شكست دادن شهريار ، دودمان بسيار آزاده زند ، تهران را در سال ۱۲۰۰ هجرى پايتخت خود برگزيد تا به تركمانان هم نژاد خود را كه در استرآباد بودند ، نزديك باشد و هماره از يارى و پشتيبانى آنان برخوردار باشد . از زمان همين خواجه نو به دوران رسيده كه در سال ۱۲۱۱ كشته شد ، دست چپاول به سوى ويرانه رى دراز گرديد و پس از او برادر زاده اش ، بابا خان ، به نام فتحعلى شاه ( ۱۲۵۰ ـ ۱۲۱۲ ) به تاج و تخت رسيد و شهر تهران در زمان او بزرگتر گرديد ، به هر اندازه كه به تهران افزوده مى شد ، از ويرانه رى مى كاست در زمان آقا محمد خان جمعيت شهر پانزده هزار و در زمان جاى نشين وى به چهل تا پنجاه هزار تن برآورد شده است . در آن روزگار نه كسى در رى مى زيست كه خونش ريخته و آن خاك آغشته تر گردد و نه اندوخته و گنجينه اى بود كه آنجا را زير و رو كند ، يگانه چيزى كه از آنجا به كار پايتخت نوبنياد آقا محمد خان آيد ، آجرهاى بزرگ و خوب پخته خانه هاى فرو ريخته آنجا بود . آن چنان كه ابوجعفر المنصور خليفه بد كنش عباسى ( ۱۳۶ ـ ۱۵۸ هجرى ) تيسفون ، پايتخت ساسانيان را كه در سى كيلومترى جنوب شرقى بغداد است ويران كرده با مسالح آن بغداد را ساخت ، مسالح رى هم پايتخت قاجار را ساخت . در يك گزارشنامه سفارت انگليس در تهران سده هجدهم ميلادى يا آغاز سده سيزدهم هجرى است آمده : بسا كسان از پى سود خود خانه هاى رى را بنياد برانداخته ، آجرهاى خوب پخته شده را به خرها بار كرده از براى فروش به تهران مى برند .

  • نام منبع :
    روح و ريحان ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    حسيني اشكوري، سيد صادق
    تعداد جلد :
    5
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 177641
صفحه از 427
پرینت  ارسال به