است ۱ ، و طول و عرض از يك فرسخ و فتح وى به دست عمار ياسر شد در زمان عمر بن الخطاب ۲ ، و مهدى عباسى زمانى كه به رى آمد در ايّام خلافت منصور حفر خندقى كرد و مسجد جامعى بنا نمود ، و در سال يك صد و پنجاه و هشت صورت اتمام يافت ، و ماليات و خراج رى دوازده هزار درهم بود . چون مأمون از خراسان به رى آمد دو هزار درهم آن را تخفيف داد .
و در مدح آن شهر گفته اند : الراى باب من ابواب الارض وانها ۳ متجر ۴ الخلق ۵ .
و اصعمى گفت : الرّى عروس الدنيا ۶ .
و در كتاب « معجم » ۷ است كه : اهل رى تماماً اهل سنّت و جماعت بوده اند تا آنكه احمد بن حسن ماورانى بر آنجا غالب شد و اظهار مذهب تشيّع كرد ، و جماعتى كتابها در رواج مذهب حق در آن وقت تصنيف كردند و استيلاى احمد در زمان معتمد عباسى شد كه معاصر امام حسن عسكرى عليه السلام بود .
خلاصه اگر بخواهيم شرح دهيم بناء رى را و آنچه در كتاب « معجم » است بنويسيم از مراد خارج مى شويم ۸ .
1.عبارت افتادگى دارد . عبارت معجم البلدان ۳/۱۱۷ چنين است : وليس بالجبال بعد الرى اكبر من اصفهان ، والرى مدينة ليس بعد بغداد فى المشرق اعمر منها وإن كانت نيسابور أكبر عرصة منها .
2.اقوال ديگرى را حموى در معجم البلدان ۳/۱۱۶ نقل كرده است .
3.در معجم البلدان : واليها .
4.در چاپ سنگى : متحبر .
5.در معجم البلدان ۳/۱۱۸ : عبارت به قول بعضى از علماء از كلمات مكتوب در تورات دانسته شده است ، نيز بنگريد به : مجالس المؤمنين ۱/۹۱ .
6.معجم البلدان ۳/۱۱۸ ، مجالس المؤمنين ۱/۹۱ .
7.معجم البلدان ۳/۱۱۷ .
8.نكته اى كه مناسب است در اين مقام افزوده شود آن است كه : رى به جهت اهميتى كه در سده هاى گوناگون داشته ، در اشعار شاعران مختلف از آن ياد شده است ، مثلاً فردوسى از قول خسرو پرويز در طعن به بهرام چوبينه گويد :
همان از رى آمد سپاه اندكىكه شد با سپاه سكندر يكى
ميانها ببستند با روميانگرفتند ناگاه تخت كيان
اين شهر در دوره اشكانى آرساكيا ناميده شده و مستقر اشكانيان گرديد .
در دوره ساسانى رى موقعيتى عظيم پيدا كرد و از همين شهر ، بهرام چوبينه بر خسرو پرويز عصيان كرد و خسرو ، پس از شكست دادن او ، فرمان خراب كردن اين شهر را داد ، چنانكه در شاهنامه آمده است :
چنين گفت كاكنون برو بوم رىبكوبند پيلان جنگى به پى
همه مردم از شهر بيرون كنندهمى رى به پى دشت هامون كنند
و سخن عمر سعد لعين نيز اشتهارش غنىّ از بيان است كه به طمع حكومت رى گفت :
أأتْرُكُ مُلْكَ الرَّىِّ وَالرَّىُّ رَغْبَةٌأمْ أرْجِعُ مَذْمُوماً بِقَتْلِ حُسَينِ
وَفىْ قَتْلِهِ النّارُ الَّتى لَيْسَ دُونَهَاحِجَابٌ ، وَمُلْكْ الرَّىَّ قرَّةُ عَيْنى
فرخى نيز در قصيده اى كه بدين مطلع آغاز مى كند :
اى ملك گيتى گيتى تراستحكم تو بر هر چه تو گويى رواست
گويد :
ملك رى از قرمطيان بستدىميل تو اكنون به منى و صفاست
هر كه از ايشان به هوى كار كردبر سر چوبى خشك اندرهواست
ناصر خسرو شاعر با ايمان و آزاده در ابيات زير اشاره به محمود و تسلّط او بر رى مى كند و خواننده را به عبرت گرفتن برمى انگيزد :
به ملك ترك چرا غرّه ايد ياد كنيدجلال و عزّت محمود زاولستان را
چو سيستان زخلف ، رى ز رازيان بستدوز اوج كيوان سر برافراشت ايوان را
فريفته شده مى گشت در جهان و بلىچنو فريفته بود اين جهان فراوان را
شما فريفتگان پيش او همى گفتيدهزار سال فزون باد عمر ، سلطان را
كجاست اكنون آن فر و آن جلالت و جاهكه زير خويش همى ديد برج سرطان را
بريخت چنگش وفرسوده گشت دندانشچو تيز كرد بر او مرگ چنگ و دندان را
خاقانى در يكى از قصايد خود در وصف رى چنين گفته است :
با اين بيان زوصف تو امروز عاجزمكو جنتى است آمده ز افلاك بر زمين
پشت عراق و روى خراسان رى است ، رىپشتى چه راست دارد و روئى چه نازنين
و اين دو بيت نيز از مولوى است :
عمارتيست خراباتيان شهر مراكه خانهاش نهان در زمين چو رى باشد
* * *
عاشقان سازيده اند از چشم بدخانه ها زير زمين چون شهر رى
زلزله هايى نيز كه در طول تاريخ در رى به وقوع پيوسته مشهور است . قوامى رازى در يكى از قصايد خود به يكى از زلزله ها اشاره كرده است :
زان زلزله كه بود گهِ يحيى معاذرى شد خراب اگر چه ترا اعتبار نيست
بى جان شدند سيصد و پنجه هزار خلق
معلوم كن چو قول منت استوار نيست
در باره مطالب مذكور بنگريد به : دومين بيست گفتار ، دكتر مهدى محقق ۲/۲۱۹ ـ ۲۲۳ تحت عنوان « مراكز علمى رى و تأثير آن در فرهنگ و تمدن اسلامى » .