75
روح و ريحان ج3

بيت

چهار خلط مخالف سركشچند روزى بدند با هم خوش
چون يكى زاين چهار شد غالبجان شيرين برآيد از قالب
تا كى سخره آزى و بنده نياز ، تاكى در زمستان غم تابستان خورى ، و در تابستان برگ زمستان سازى ؟ ! آخر مرگت در قفاست ياد آر ، منزلت گور است آباد دار ، امروز در خوابى باش تا بيدار شوى ، امروز مستى باش تا هشيار گردى .
گويند : ربيع بن خيثم هر روز در قبر خود مى رفت و مى گفت : هر ساعتى كه متذكر موت نشوم قلب من فاسد شود .
و عمر بن عبدالعزيز اموى هر شب فقهاء و وعّاظ را جمع كرده به نحوى متذكر موت مى شدند كه گويا مرده اند و جنازه ايشان حاضر است .
و چه خوش گفت شيخ آگاه :

نديده اى كه چه سختى رسد به حال كسىكه از دهانش برون مى كنند دندانى
قياس كن كه چه حالت بود در آن ساعتكه از وجود عزيزش برون رود جانى
پس بخوان ابيات حضرت اميرمؤمنان عليه السلام را كه فرمود :

الموت لا والداً يُبقى ولا ولداهذا السبيل الى أن لاترى احدا
كان النبىُّ ولم يَخلُد لامَّتهلو خَلَّد اللّهُ خَلقاً قَبله خَلَدا
للموتِ فينا سهامٌ غير خاطئةٍمَن فاته اليوم سهمٌ لم يَفته غدا۱
باش تا ملك الموت درآيد جانت غارت كند ، و ارثت درآيد مالت غارت كند ، شيطان درآيد ايمانت غارت كند ، كرم برآيد گوشت و پوست بدنت غارت كند ، پس تو مانى

1.مناقب ابن شهر آشوب ۱/۲۰۴ ، بحار الانوار ۲۲/۵۲۲ .


روح و ريحان ج3
74

بيت

سَلِ الطارمَ العالِى الّذى عرف طينه۱نجا ما نجا من بُؤسِ عَيْشٍ ولينه
فلمّا استوى فى الملك واستَعْبَدَ الورىرسولُ المنايا تله لجبينه
و اين مضمون نزديك است به معنى اين دو بيت : سَلِ الارضَ : مَنْ غَرَسَ اشجارَكِ ؟ واَجْنى اَثْمارَكِ ؟ واَجْرى انهارَكِ ؟ فاِنْ لَم تُجبكَ جهاراً اَجَابَتْكَ اعْتباراً ، « كُلُّ شَىْ ءٍ هَالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ »۲ .
پس از عهد آدم إلى زماننا كسى از مرگ نرست و تو هم نخواهى رست ، يعنى : اين دردى است بى درمان و جراحتى است بى مرهم ، مرحله ايست رفتنى ، و گلى است چيدنى ، و راهى است ديدنى ، و غنچه اى است شكفتنى ، و ساغرى است شكستنى ، و صيدى است رستنى ، و جامى است نوشيدنى ، و جامه اى است پوشيدنى ، و پلى است گذشتنى .
كسى از اين دام به جُهد نَجَهد ، و از اين قيد به كيد نَرَهد .

فالعيشُ نَوْمٌ والمَنِيَّةُ يَقْظَةٌوالمرءُ بَيْنَهُما خيالٌ سارِ
فالنفسُ اِنْ رَضِيَتْ بذلك او أَبَتْمُنقادَةً بأزِمَّةِ الاَْقْدارِ۳
و زينهار ! پند من پدرانه است گوش دار ، بيگانگى مورز كه در دين برادرى ، هر كه باشى خواهى مردن و هر آنچه داشته باشى خواهى گذاردن ، چگونه سلاطين جهان و ملوك دوران با كمال سلطنت و استيلاء در خانه خاك خفتند ، و اعضاء وجودشان پريشان ، و خانه قبرشان ويران شد ! تركيب وجودشان كه از حرارت و رطوبت بود فاسد گشت و بريخت ، و اركان ابدانشان منزعج و متضعضع يافت .

1.در چاپ سنگى : عرفطينه .

2.قصص : ۸۸ .

3.با اختلافاتى در ذيل تاريخ بغداد ، ابن نجار ۴/۳۸ ، الكنى والالقاب ۱/۴۸ نقل شده است . اين ابيات ضمن قصيده اى است مفصل از تهامى شاعر معروف كه در رثاى فرزندش سروده است .

  • نام منبع :
    روح و ريحان ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    حسيني اشكوري، سيد صادق
    تعداد جلد :
    5
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 189386
صفحه از 427
پرینت  ارسال به