بيت
چهار خلط مخالف سركشچند روزى بدند با هم خوش
چون يكى زاين چهار شد غالبجان شيرين برآيد از قالب
تا كى سخره آزى و بنده نياز ، تاكى در زمستان غم تابستان خورى ، و در تابستان برگ زمستان سازى ؟ ! آخر مرگت در قفاست ياد آر ، منزلت گور است آباد دار ، امروز در خوابى باش تا بيدار شوى ، امروز مستى باش تا هشيار گردى .
گويند : ربيع بن خيثم هر روز در قبر خود مى رفت و مى گفت : هر ساعتى كه متذكر موت نشوم قلب من فاسد شود .
و عمر بن عبدالعزيز اموى هر شب فقهاء و وعّاظ را جمع كرده به نحوى متذكر موت مى شدند كه گويا مرده اند و جنازه ايشان حاضر است .
و چه خوش گفت شيخ آگاه :
نديده اى كه چه سختى رسد به حال كسىكه از دهانش برون مى كنند دندانى
قياس كن كه چه حالت بود در آن ساعتكه از وجود عزيزش برون رود جانى
پس بخوان ابيات حضرت اميرمؤمنان عليه السلام را كه فرمود :
الموت لا والداً يُبقى ولا ولداهذا السبيل الى أن لاترى احدا
كان النبىُّ ولم يَخلُد لامَّتهلو خَلَّد اللّهُ خَلقاً قَبله خَلَدا
للموتِ فينا سهامٌ غير خاطئةٍمَن فاته اليوم سهمٌ لم يَفته غدا۱
باش تا ملك الموت درآيد جانت غارت كند ، و ارثت درآيد مالت غارت كند ، شيطان درآيد ايمانت غارت كند ، كرم برآيد گوشت و پوست بدنت غارت كند ، پس تو مانى