77
روح و ريحان ج3

و از حضرت عيسى بن مريم عليهماالسلام نقل كنند : هر وقت ياد از مرگ مى فرمود از بُن هر موى بدنش قطره خونى محسوس بود .
و رباعى خيام كه مرحوم آقا آخوند در « مفاتيح الغيب » استشهاد كرده بنظر آوردم :

ما لُعبتكانيم و فلك لعبته بازاز روى حقيقتى نه از روى مجاز
بازيچه همى كنيم بر نطع وجودرفتيم به صندوق عمل يك يك باز
پس بدان در دربار احديت احدى را مانند حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله بدين گونه مقام و عزت نبوده معهذا خطاب آمد : « إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَيِّتُونَ »۱ خدايش فرموده : راه فنايت ببايد رفت ، و خاك لحدت ببايد خفت ، پدرت خليل از اين قهر نرست ، برادرت كليم از اين زهر نجست . اكنون كارت تمام شد و قواعد شرع نظام گرفت ، منشور رسالت بر خواندى مكّه گشادى ، بر دشمنان ظفر يافتى ، دامن كفر چاك زدى ، صناديد قريش هلاك كردى ، الحال قيصر در قصر خود از بيم تو آرام است ، و نجاشى در حبشه مانند بنده و غلام ، وقت آمد كه روى به نشيب مرگ آرى ، و همه را يكبارگى بگذارى .
البته كار چون به كمال رسد نقصان گيرد ، ماه در آسمان تا هلال بود در زيادت است ، چون بدر گردد روى به منقصت آرد ، چون بهار شود شاخهاى درختان برگ آورند و گلها بشكفند و باغها را معطر دارند ، عاقبت ايشان را خزانيست ، و از آنچه داشته اند نشانى نيابند .
الحال گوشواره مرگ در گوش بندگى كن و برگذشتگان بنگر و قصد حضرت ما نما تا ما آن كنيم كه رضاى تو در آن است .
ومن احبَّ لقاء اللّه احبَّ اللّه لقاءه ، ومن كره لقاءَ اللّه كره اللّه لقاءه .
چه قدر خوش است ملاحظه كار خويش كنى ، و از مكائد روزگارت بينديشى كه : « من فَكر فى العواقب أَمِنَ من المعاتِب » چرا امروز به فردا حوالت دهى و از سوانح مهمات

1.زمر : ۳۰ .


روح و ريحان ج3
76

مفلسى بى مال و جان ، و بى دين و ايمان ، از براى آن روزت چاره اى بايد ، و به جهت اين راه دورت توشه اى شايد .
فجديرٌ بمن الموت مصرعُه ، والتراب مضجعُه ، والدودُ داينُه ، ومنكرٌ ونكيرٌ جليسَه ، والقبرس مَقَرُّه ، وبطن الأرض مستقرُّه ، والقيامة موعدُه ، والجنة أو النار موردُه ، أن لا يكون له فكرٌ الاّ الموتُ ، ولا ذكرٌ الاّ له ، ولا استعدادٌ الاّ لأَجْلِه ، ولا تدبيرٌ الاّ فيه ، ولا تَطَلُّعٌ الاّ اليه ، ولا تعريجٌ الاّ عليه ، ولا اهتمامٌ الاّ به ، ولا حولٌ الاّ حولُه ، ولا انتظارٌ الاّ له ۱ .

در روايت كعب الاحبار است

كعب الاحبار يهودى كه در آخر كار به دايره اسلام قدم گذارد گفت : خوانده ام حق تعالى به حضرت آدم فرمود : به فرزندت شيث وصيت كن كه عمرت به آخر رسيد و روز مرگت نزديك شد . گفت : مرگ چگونه است ؟ نداء آمد كه : روح را از كالبدت جدا كنم و تو را نزديك خويش آورم تا كردارت را جزا دهم . عرض كرد : مرگ از آن من است يا ديگران را هم بهره ايست ؟ ندا آمد : هر كس حلاوت حيات را چشيد مرارت مرگ را خواهد ديد . انما قضيت عليك الموت لأدخلك ۲ الى الجنة التى أخرجتك منها ، يعنى : دلخوش دار و اندوه مدار كه تو را به بهشت جاودانى برم .
آدم عليه السلام گريه آغاز كرد . عزرائيل گفت : زمان خروج از بهشت اين نحو چرا گريه نكردى ؟ !
و قال النبى صلى الله عليه و آله : « إنّ أَكْيَسَكُم أكثرُكم للموتِ ذكراً واحسنُكُم له استعداداً . أَلا واِنَّ من علاماتِ العقلِ التجافِىَ عن دارِ الغرور والإنابة الى دار الخلود والتزّودَ لِسُكنَى القبورِ والتأهُّبَ ليومِ النشور »۳ .

1.قريب بدين عبارات در فيض القدير ، مناوى ۵/۸۷ مذكور است .

2.كلمه ناخواناست .

3.اعلام الدين : ۳۳۳ ، بحار الانوار ۷۴/۱۷۶ ح ۱۰ به نقل از اعلام الدين .

  • نام منبع :
    روح و ريحان ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    حسيني اشكوري، سيد صادق
    تعداد جلد :
    5
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 188831
صفحه از 427
پرینت  ارسال به