حديث در اندلس - صفحه 135

در تك نگارى ام راجع به معاويه ۱ به مشكلات موجود در تأييد نمودن صحّت روايات متناقض و متفاوت راجع به شرح حال وى, اشاره كرده ام. با توجّه به روايت اندلسى درباره حيات و فعاليت او به عنوان محدّث, نظر من اين است كه روايت, در نيمه نخست قرن سوم هجرى جعل شده است و نقطه آغاز آن, زمانى بوده كه كنجكاوى سيّاحان اندلسى در شرق درباره روايات معاويه, برانگيخته شده بود. بنابراين, من معتقدم قبل از رخ دادن سفرها, اندلسيان, اهمّيت معاويه را در روايت حديثْ ناديده گرفته بودند. تنها بعد از با خبر شدن از فعّاليت هايش در اين زمينه (از طريق منابع شرقى) بود كه آنها به اين نتيجه رسيدند كه معاويه, مى بايستى اوّلين كسى بوده باشد كه حديث را به اندلس وارد كرده است. ۲ چون آنها در اين موردْ مدركى نداشتند, روايتش را به دليل نبود علاقه به حديث در آن روزها, گم شده معرّفى كردند. اين نبود علاقه با آنچه كه ما درباره نخستين قضات اندلس مى دانيم, مورد تأييد قرار مى گيرد. در اين زمينه, در مورد هيچ يك از قضاتْ ثبت نشده است كه دل مشغولى به روايت حديث داشته اند. ۳
در مورد معاويه در داستان هاى چندى كه راجع به فعاليت هايش به عنوان قاضى و همچنين فقيه در اندلس برجا مانده است, به هيچ حديث نبوى (روايت شده توسط وى) اشاره نشده است. از اين مورد, تنها مى توان نتيجه گرفت كه حضور معاويه در اندلس, هيچ پيامد عملى در رواج حديث نداشته است. در ضمن, در منابع مربوط به معرّفى و

1.خط سير حيات معاويه كه با جزئيات كامل جمع آورى شده, در آن بررسى آمده است.

2.نكته با ارزش اين است كه ابن وضّاح, اطّلاعات راجع به معاويه (به عنوان اوّلين كسى كه حديث را در اندلس ترويج كرده است) را از استادش يحيى بن يحيى( ر.ك: پى نوشت۳) در يافت كرده است. يحيى بن يحيى در منابع به عنوان فقيه مالكى معرّفى شده كه احتمالاً علاقه اى به حديث نداشته است. گرچه او مى توانسته از معاويه به عنوان يك محدّث در طى سفرش سماعِ حديث كرده باشد; همانند عبدالملك بن حبيب كه احتمالاً از معاويه حديث شنيده بود.

3.ر.ك به مطالعه جويْنْيُل در مورد فعّاليت قضات در روايت حديث: Muslim Tradition, p۷۷-۹۵ and particulary, p۲۳۲ در مورد قضات قُرطُبه.

صفحه از 159