پس از استقرار حكومت اسلامى در مغرب اقصى, به تدريج, ابعاد علمى و فرهنگى اسلامْ رو به گسترش نهاد. با تأسيس مدارس و مراكز علمى و اهتمام به تعليم و تربيت مبلّغان و آشنا ساختن مردمان تازه مسلمان با اسلام, موجى از توجّه و گرايش به علوم دينى در بين تمامى اقشار جامعه پديد آمد. كثرت شگفت آور مساجد, زاويه ها, خانقاه ها, مزارهاى علما, رباط ها و مدارس مختلف, خود, گواه رونق شگرف اهتمام به ابعاد علمى و فرهنگى اسلام در آن خطّه است.
تثبيت مذهب مالكى به عنوان آيين منحصر به فرد آن ديار, زمينه گرايش به دانش حديث و شكوفايى آن را در مغربْ فراهم آورد و كار محدّثان و مشايخ حديث, بالا گرفت; مجموعه ها و دائرة المعارف هاى حديثى تأليف شد; ابعاد و جنبه هاى گوناگون احاديث, كاويده شد و به تدريج, مكتب و سبك حديثى ويژه اى پديد آمد كه از آن به «مكتب مغرب» ياد مى كنند.
حديث و محدّثان در مغرب دور
اهتمام به دانش حديث و شكوفايى آن, از جمله ويژگى هاى برجسته اندلس اسلامى است. اوّل كسى كه دانش حديث را وارد اين سرزمين ساخت, صعصعة بن سلاّم شامى بود كه پس از مدّتى درنگ در اندلس, به قيروان كوچيد و سرانجام, در مغرب اقصى در منطقه فاس, رحل اقامت افكند. از سوى ديگر, ارتباط مستمر علمى بين غرب اسلامى و شرق در زمينه هاى مختلف, همواره وجود داشته است, خصوصاً در موضوع حديث, كه گاهى به صورت اخذ از مشايخ بزرگ حديث (مانند محمد بن تومِرْت), ظهور نموده و گاهى به صورت سماع از مشايخ بزرگ حديث (مانند: ابن عبدالملك القصرى, ابوالبركات الكمال المكناسى, تقى الدين الفاسى, ابن شقرا السلاوى و ابن خلدون) بوده است.
شايد يكى از علل اهتمام مَغاربه (مغربيان) به دانش حديث, رواج و رونق گرايش ها, فرقه ها و نحله هاى صوفيان در آن خطّه باشد. در واقع, هر مسجد يا زاويه, مكانى بوده است كه همواره احاديث و روايات, توسط مشايخ و اساتيد طُرُق صوفيه قرائت مى شده و