عدالت اجتماعى از بين مى رود.
امام على(ع) پس از پيامبراكرم, رهبرى «كامل» و بنابر دلايل محكم, «معصوم» بود و درستى آرا و انديشه ها و اقدامات او ترديد ناپذير است; ولى در عين حال, نه تنها به مردم اجازه مى داد كه از او انتقاد كنند, بلكه به جِد از ايشان مى خواست كه از تملّق گويى و چاپلوسى ـ كه عادتى همگانى در برخورد با رهبران جبّار و مستكبر است ـ, اجتناب ورزند و اگر برخى آرا و ديدگاه ها و يا كارهاى او را نادرست مى دانند, بى پروا از او انتقاد نمايند و مطمئن باشند كه او از انتقاد, نمى رنجد; بلكه از تملّق گويى و ستايش بى جا رنج مى برد.
شگفت انگيزتر اين كه امام(ع), حقّ مردم در انتقاد به خود را نه تنها در شرايط عادى و طبيعى جامعه اسلامى مطرح مى كند, بلكه در حسّاس ترين شرايط حكومت و در سخت ترين جنگ هايى كه در زمان زمامدارى او اتّفاق افتاد, يعنى در بحبوحه جنگ صفّين, مطرح كرده است.
امام على(ع) ضمن يك سخنرانى هيجان انگيز, مطالبى درباره حقوق متقابل رهبر و مردم, نقش اين حقوق در تداوم و يا سقوط دولت ها, و تأكيد بر لزوم رعايت حقوق رهبر از سوى مردم, بيان كرد. يكى از ياران امام كه از اين سخنان, سختْ هيجان زده شده بود, ضمن اظهار فرمانبردارى, به شيوه همه ستايشگران, به تفصيل از امام تمجيد و تعريف كرد. امام على(ع), بى آن كه تحت تأثير مدّاحى ها و ستايش هاى او قرار گيرد و يا حتى شرايط حسّاس موجود را مدّ نظر قرار دهد, فرمود:
۰.… إنّ مِن أسخفِ حالات الولاةِ عند صالح الناس أن يظنّ بهم حُبُّ الفخر, و يُوضَعَ أمرُهم عَلى الكِبْر, و قد كرهتُ أن يكون جَالَ فى ظنّكم أنّى أحبّ الإطراء و استماع الثناء, و لستُ بحمد اللّه كذالك, و لو كنتُ اُحِبُّ أن يُقالَ ذلك لتركته انحطاطاً للّه سبحانه…
… فلا تُكلّمونى بما تُكلَّمُ به الجبابرة, و لا تتحفَّظفوا منّى بما يُتحفّظُ به عند أهل البادِرَة, و لا تُخالِطونى بالمصانَعَة, و لا تَظُنُّوا بى استثقالاً فى حقٍّ قيل لى, و لا التماس إعظامٍ لنفسى, فإنّه من استثقل الحقّ أن يقال له أو العدل أن يُعرَض عليه