كان العمل بهما أثقلَ عليه. ۱
۰.در ديده مردم پارسا, زشت ترين خوى زمامداران اين است كه بخواهند مردم, آنان را دوستدار بزرگ منشى شمارند و كارهايشان را به حساب كبر و خودخواهى بگذارند; و خوش ندارم كه در خاطر شما بگذرد كه من دوستدار ستودنم و خواهان ستايش شنودن. سپاس خداى را كه چنين نيستم و اگر ستايش خواه بودم, آن را به خاطر فروتنى در پيشگاه خدا وامى گذاردم.
پس به زبانى كه با گردنكشان سخن مى گويند, با من سخن مگوييد; و چنان كه از حاكمان تند خو كناره مى جويند, از من كناره مجوييد. براى من ظاهرسازى و خودنمايى نكنيد; و بر من گمان مبَريد كه اگر حرف حقّى بگوييد, پذيرفتنش بر من سنگين و دشوار است; و خيال نكنيد كه من مى خواهم كه بزرگم شماريد; زيرا آن كسى كه شنيدن سخن حق و يا نماياندن عدل بر او سنگين آيد, اجراى حق و عدل بر وى سنگين تر مى نمايد.
۰.و سرانجام, از سخنان خود, چنين نتيجه مى گيرد كه:
فلا تكفّوا عن مقالةٍ بحقّ أو مشورةٍ بعدل, فإنّى لستُ فى نفسى بفوق أن اُخطّئ و لا أمَن ذلك من فعلى إلاّ أن يكفى اللّه من نفسى ما هو أملك به منّي… ۲
۰.پس, از گفتن حق يا رايزنى در عدالتْ خوددارى نكنيد, كه من نه برتر از آنم كه خطا كنم, و نه در كار خويش از خطا ايمنم, مگر آن كه خداوند مرا كفايت كند كه از من بر آن تواناتر است.
امام على(ع) در اين كلام, تصريح مى كند كه اگر كفايت خدايى و حفظ و عصمت الهى براى او وجود نداشته باشد, خطا كردن وى نيز ممكن است و با اين كه از مصونيت الهى برخوردار است, از مردم مى خواهد كه شخصيت سياسى و معنوى او مانع از انتقاد آنان نباشد; و تأكيد مى كند كه اگر در حكومت او كارى را نادرست تشخيص دادند, حتماً به او تذكّر دهند.