سخنان مقام معظّم رهبري - صفحه 142

حديث, مسئله بسيار مهمى است و به آن هم پرداخته نشده است. شايد يكى از عللش اين باشد كه برداشت از احاديث و كار با احاديث, در طول زمان, به دست افرادى كه از ذهنيت چندان بالايى برخوردار نبودند, افتاد و از احاديث, درست استفاده نكردند.
من نمى خواهم به مسئله «تأويل» و جور ديگر معنا كردن الفاظ كه حالا مُد شده و غربى ها و شرقى ها هم دنبال اين چيزها هستند و بنده هم خيلى به اصل اين كارها خوشبين نيستم, دامن بزنم. اصلاً انگيزه هاى اين كارها معلوم نيست انگيزه هاى سالمى باشد.بنده طرفدار اين نيستم كه بياييم تأويل كنيم. نه! حديث را بايد بفهميم. حالا يك نكته و يك موردش را خوب شد كه شما بيان كرديد. به عنوان مثال, فرض بفرماييد وقتى اميرالمؤمنين مى فرمايد من چنينم… من چنانم… من كسى هستم كه اين كار را و اين كار را كرده ام…, خُب, اين در مقام محاجّه با معاويه است; در مقام محاجّه با يك طرف جنگى است كه دارد در همه دنياى تحت تصرف خودش, با تبليغات فراوانى, اميرالمؤمنين را به عنوان يك چهره نامطلوبْ معرفى مى كند. خُب, اميرالمؤمنين در پاسخ او مى تواند اين كار را بكند و از خودش تعريف بكند. يعنى وقتى جايگاه اين سخنْ معلوم شد, معناى اين سخن و وجه اين سخن هم معلوم مى شود و آن وقت, كاملاً جا مى افتد. به نظر من, در بسيارى از احاديث, از اين قبيل نكته ها هست.
احاديث, از فُصحا و اُمراى بيانْ صادر شده است كه خود اين بزرگوارها فرموده اند: «نَحنُ اُمراء البيان». ۱ اينها اميران سخن اند, فصيح اند, بليغ اند, ذهنيت هاى عالى و والايى دارند و با زبان, به بهترين وجهى آشنا هستند. نهج البلاغه يك نمونه است. خود كلمات ائمه(ع) در جاهاى ديگر هم اين حالت انشايى را ندارد; اين نثر ويژه اديبانه را ندارد. اما بيانات ائمه, اين كلماتى كه ما در احاديث

1.عيون أخبار الرضا(ع), ج۱, ص۳۰۷ .

صفحه از 148