اسلامى در كشور ما, يك گرايش ضد حديثى پيدا شد. حالا آن هم شايد عكس العمل يك چيزهايى بود كه آنها هم انحراف بودند. ما كاملاً آن دوره يادمان هست و حضور داشتيم در آن دوره و ديديم كه با حديث,بد بودند. اينها شعارشان «حسبنا كتاب اللّه» بود كه مرحوم شهيد مطهرى هم يك جايى اشاره مى كند كه اينها همان شعار «حسبنا كتاب اللّه» ۱ صدر اسلام را سر مى دهند. همين اميرالمؤمنين(ع) به ابن عباس فرمود كه وقتى با خوارج مى روى صحبت كنى,با آنها با قرآن محاجّه نكن; فإنّ القرآن حمّال ذو وجوه. ۲ او درباره قرآن, يك چيزى مى گويد و يك تأويلى مى كند و يك معنايى براى خودش ذكر مى كند و تو هم فهم و تأويل خودت را دارى. برو با كلام پيغمبر با آنها محاجّه كن كه قابل تأويل نيست; روشن است; واضح است. درباره اميرالمؤمنين(ع) , شما برو بگو: «انما وليكم اللّه و رسوله…» ۳ . خُب, يك توجيهى برايش درست مى كنند. برو با كلام پيغمبر كه اسم على را آورده و روشن كرده, با آنها محاجّه كن. توجه كرديد؟
بنابراين, حديث را نبايد از حيّز اعتبار در كنار قرآن (در همان حدّ اعتبار قرآن) انداخت. البته «حديث» كه مى گوييم, هر حرفى كه هر كسى نقل كرده, نيست. اهل فن, تعريف حديث را مى دانند. وقتى انسان بخواهد استناد كند, دنبال اعتبار حديث مى گردد. اركان حديث بايد تام و تمام باشد تا اين حديث, اعتبار داشته باشد: از لحاظ سند, از لحاظ متن, از لحاظ عدم تناقض با قرآن, و از لحاظ نداشتن تعارض با محكمات احاديث و…. آنچه كه محصَّل همه است, آن, حديث است و خيلى ارزش والايى دارد. منبع عجيبى است.
يكى از همين دوستانى كه در عوالم قرآن (و فقط قرآن) سير مى كرد, سَر يك