رساله نجفيه ملا خليل قزويني - صفحه 153

شود, در دو معنى مستعمل مى شود: اوّل, بودن آن كس به حيثيّتى كه اگر آن را خواهد, كند و اگر نخواهد, نكند و چون صدق شرطيّتْ مستلزم امكان صدق مقدّم و تالى نيست و سلب قدرت به اين معنى از كسى مستلزم نقص و عجز اوست, پس قدرتِ اللّه تعالى به اين معنى تعلّق مى گيرد به محال, به خلاف قدرت مخلوقين به اين معنى; زيرا كه نقص بر مخلوقين رواست, به خلاف اللّه تعالى.
دويُم, بودن آن كس به حيثيّتى كه صحيح باشد صدور و لا صدور آن متصوّر از او, به اين معنى كه آن متصوّر, ممكن فى نفسه باشد و او مستجمع علّت تامّه صدور آن از او و لا صدور آن از او باشد حقيقةً يا حكماً. به اين معنى كه اگر بعض اجزاء علّت تامّه منتفى باشد, آن بعض, مقدور او باشد به اين معنى, و قدرت اللّه تعالى به اين معنى تعلّق نمى گيرد به محال, به اعتبار اين كه قيد امكان, فى نفسه منتفى است; پس سلب قدرت به اين معنى از كسى مستلزم نقص و عجز او نيست مگر در صورتى كه قيد امكان, فى نفسه منتفى نباشد.

كلام سائل

ديگر معروض مى دارد كه باز در اين شرح مى فرماييد كه نفس ناطقه ـ كه عبارت از روح است ـ , جسم لطيف مُدركى است و حديث كه در [كافى] كلينى از ابو عبدالله ـ عليه السلام ـ منقول است كه فرموده است كه: «إنّ الرّوح متحرك كالرّيح و إنّما سُميّ روحاً لأنّه اشتق اسمه من الريح و إنّما أخرجه عن لفظة الرّيح لأنّ الأرواح مجانس للرّيح», آن حديث, مؤيّد كلام شماست و به واسطه آن كه حركت, از جمله خواصّ ماديات است.

كلام مجيب

بدان ـ ثبتّك اللّه بالقول الثابت فى الحيوة الدنيا و فى الآخرة ـ كه شاهد انحصار تجرّد در اللّه تعالى بسيار است در كلام ائمه هدى, مثل آنچه در كافى است در

صفحه از 161