رساله نجفيه ملا خليل قزويني - صفحه 154

كتاب «التوحيد» در حديث سيّم باب اوّل كه: «و نحن إذا عجزَت حواسُّنا عن إدراكه أيقنّا أنّه ربّنا بخلاف شىء من الأشياء». ليك اكثر مردم تغافل مى كنند و حمل مى كنند امثال اين را بر هواى خود, نظير آنچه منقول است از امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ در نهج البلاغه كه: «يعطفون القرآن على الهوى لا الهوى على القرآن». و انحصار مجرّد در اللّه تعالى از ضروريات دين اسلام است و اوّل اصول اسلاميه بوده و اثبات تجرّد نفوس ناطقه و عقول عشرة, اوّل اصول زندقه بوده و اين كه در اين زمان ها حكم به كفر منكر انحصار نمى كنند, براى اين است كه از زمان مأمون تا حال, شبه محتمله در آن بسيار شايع شده در حق غير متتبّع, نظير اين كه منكر آيتى از قرآن اگر عامى و صحرانشين است, به مجرّد آن, كافر نيست. بيان اين آن كه مقصود اصلى و منظور اوّلى اهل اسلام, اثبات صانع عالم و اثبات توحيد او بر ساير صفات كمال و جلال است و استدلال بر آن كرده اند به اين كه مدبّرى كه فعل او در غير او به عنوان «كن فيكون» و محض نفوذ اراده است, موجود است, چنانچه ظاهر است در حدوث بيضه و مانند آن از مخلوقات و هر فاعلى كه تأثيرى در غير خود كند به عنوانِ «كن فيكون», برى است از نقص بديهه, پس واجب الوجود بالذات و عالم بكلّ شىء و قادر بر كلّ شىء و مانند آنها از صفات است و شريكى در تأثير در غير به عنوان «كن فيكون» ندارد والاّ أحدهما ناقص خواهد بود, چنانچه مفصّل شده در كافى در كتاب «التوحيد» در حديث پنجم باب اوّل. و چون فلاسفه را شبهات واهيه مرسومه رو داده و عاجز شده اند از جواب آنها ـ چنانچه منقول مى شود از ارسطو ـ قائل شده اند به تجرّد نفوس ناطقه و عقول عشره. پس لاعلاجْ منكر شده اند بداهت استحاله نقص را بر مؤثر در غير خود به عنوان «كن فيكون»; زيرا كه مى دانند كه بر تقدير تجرّد نفس, هر تأثير نفسى در بدن خود به آلتى نيست و الاّ تسلسل در آلاتْ لازم مى آيد; و به جنبانيدن خود نيز

صفحه از 161