رساله نجفيه ملا خليل قزويني - صفحه 155

نيست; زيرا كه آن در مجرّدْ معقول نيست. پس به عنوان «كن فيكون» خواهد بود و مقصود اصلى و منظور اوّلى خود اين را ساخته اند كه بعض موجودات, واجب الوجود بالّذات است و شريكى در وجوب بالّذات ندارد و استدلال بر وجوب واجب الوجود بالذات كرده اند به استحاله دور و تسلسل, و اثرى از آن استدلال در كتاب الهى و سنّت رسالت پناهى و احاديث اوصياى او نيست و بر آن استدلال, بحث هاى بسيار وارد است و چون دفع نمى توانند, عاجز مانده اند.
و همچنين استدلال كرده اند بر توحيد واجب الوجود بالّذات به اين كه اگر متعدّد باشد, لازم مى آيد تركّب واجب الوجود از ما به الاشتراك و ما به الامتياز و بر آن استدلال نيز بحث اين گونه ـ كه منع لزوم است ـ وارد است و چون كه دفع نمى توانند كرد, مضطر مانده اند و بعض ايشان از كمال درماندگى حواله بر مكاشفه مى كنند… «قل هاتوا برهانكم إن كنتم صادقين»۱ در كتاب تاريخ الحكما در بيان احوال ارسطو مذكور است كه روميان بر دين عيسى ـ عليه السلام ـ بودند و كتب ارسطو را در خانه مقفّل داشتند و هر پادشاهى از ايشان قفل تازه اى بر آن مى زد تا آن كه نوبت خلافت بنى العباس به مأمون رسيد و او ميل به مذهب فلاسفه كرد و آن كتب را از پادشاه روم طلب كرد و آن پادشاه متأمّل شد كه اگر دهد, مبادا كه باعث وبال آخرت شود و اگر ندهد, مبادا كه باعث لشگر كشى مأمون شود. پس, از علماى دين خود استفتا كرد. ايشان گفتند كه در دادن, ثواب آخرى دارد; زيرا كه آن كتب براى اين مقفّل است كه چون داخل اهل شريعتى شود, باعث تزلزل در اصول آن شريعت مى شود. پس بده تا تزلزل در اصول شريعت اهل اسلام شود و او داد و مأمون, مترجمان به هم رسانيد مثل عبدالله بن المقفّع كه از رؤساى زنادقه است و آن كتب را از زبان يونانى به زبان عربى ترجمه كردند و باعث فساد

1.نمل، آيه ۶۴.

صفحه از 161