گفتگو با آية الله سيد مرتضي عسكری - صفحه 83

علوم حديث: استاد! شما اين فكر اصلاحگرى در حوزه را هم با خودتان به عراق برديد, يا سرخورده شديد و آن را كنار گذاشتيد؟

نه بحمدالله. من به درستى اين فكر, يقين داشتم و يك رسالتى براى خودم احساس مى كردم و اين احساس تكليف, يك روز هم مرا آرام نگذاشت. اتفاقاً وقتى درس هاى فقه استدلالى و ادّله مسائل عروه را آن جا مى خواندم, به سه جهت, انگيزه قوى در من پيدا شد كه به حديث و شناخت صحيح از سنّت, اهتمام جدّى بورزم:
يكى اين كه مى ديدم استناد فقهاى ما فقط به احاديثِ «قولى» است و به سيره   پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) يا سنّت عملى و گزارش افعال و تقريرها و امضاهاى ايشان, توجّه نمى شود.
جهت ديگر, اين بود كه در سامرّا, شيعه و سنّى در كنار هم زندگى مى كردند و با هم رفت و آمد داشتند. مثلاً در اعياد, به ديدن علماى يكديگر مى رفتيم و تبريك عيد مى گفتيم; ولى گاهى همه در صحنْ جمع بوديم و استهلال مى كرديم و ماه را هم نمى ديديم, امّا قاضى آنها طبق فقهشان اعلام عيد مى كرد و طبل مى زدند كه يعنى عيد, ثابت شده است و آن وقت, ما بايد در خانه مى مانديم و جدّم (مرحوم خاتمة المحدّثين) هم براى تبريك نمى نشست و اين, موجب ناراحتى مى شد. يك مشكلاتى هم در عزادارى ها بين ما پيش مى آمد.
اينها سبب شد كه من به فكر بيفتم كه يك سيره اى بنويسم كه بين ما و آنها تقريبى ايجاد كند; سيره اى كه سنّى و شيعه را يك جا جمع كند. قصدم اين نبود كه تاريخ بدر و اُحد و خندق را دوباره بنويسم. مى خواستم سيره اى بنويسم كه مستدركى باشد بر وسائل الشيعة و در عين حال, از روايات مكتب خلفا هم استفاده كنم. فكر مى كردم در سيره پيامبر(ص) كه اختلافى نداريم; پس مى توانم سيره اى بنويسم كه مورد اتّفاق آدم هاى منصف هر دو طرف باشد. اسمش را هم مى خواستم بگذارم «لواء الحمد».
جهت سوم, اين بود كه وقتى [در 1363ق] اوّلين مدرسه جديد را در كاظمين براى بچه هاى شيعه راه انداختم, ديدم كتاب هاى درسى تعليمات دينى و تاريخ اسلامى كه دولتى ها نوشته اند, سيره صحيحى نيست. نامه اى به آقا سيد محسن امين نوشتم و از او يك دوره سيره چهارده معصوم خواستم. ايشان هم كتابى براى من فرستاد. من ديدم اين كتابى كه ايشان نوشته, عبارت است از تاريخ ولادت, آغاز امامت, سفرها, تعداد فرزندان و نام شاگردان معصومان و اين طور اطّلاعات و ابداً نمايانگر مكتب فكرى پيشوايان ما نيست. شما ببينيد در قرآن, وقتى خداوند تعالى سيره پيامبران را ياد مى كند, معركه هاى فكرى آنها را   بيان مى كند. اصحاب هر مكتبى هم بايد سيره شان را همين طور بنويسند.
اين سه عامل, مرا وا داشتند كه خودم دست به قلم ببرم و سيره اى را كه در نظرم بود, به اين روشى كه مى بينيد, بنويسم.

صفحه از 108