گزارشي از مقاله « فرقة السَّلفية و تطوّراتها في التاريخ » - صفحه 177

مرحله سوم

در دوره تدوين حديث, ديدگاهى درباره قرآن به وجود آمد كه معتقد به قديم بودن قرآن بود و اين كه كتاب خدا مخلوق نيست. اين كه اين ديدگاه, متأثر از يهود يا مسيحيت يا هر دو بوده است, مشخّص نيست.به هر حال, در دوره مأمون و برخى خلفاى بعدى, با اين ديدگاه, به شدّتْ مخالفت شد و عدّه اى از عالمان حديث,به خاطر آن, مورد اذيّت و آزار قرار گرفتند, از جمله امام احمد بن حنبل كه همين برخوردها, او را در رأس رهبرى اعتقادى اهل سنّت قرار داد تا جايى كه آنچه او بيان مى كرد, سنّت, و آنچه كه او بيان نمى كرد, بدعت شمرده شد و در طول دوره بعد از رحلت پبامبر(ص) تنها كسى كه توانست عقايد سلفيه را شكل دهد, احمد بن حنبل بود. حركت با اهميّتى كه از سوى او صورت پذيرفت, اين بود كه برخلاف عقيده فرقه عثمانيه كه منكر فضايل امام على(ع) و خلافت آن حضرت بودند, امام احمد حنبل, مسئله تربيع را مطرح كرد كه: «اگر كسى منكر خلافت امام على(ع) شود, از اهل بدعت است» و به اين ترتيب, در عقايد اهل سنّت, براى نخستين بار در قرن سوم, امام على(ع) به عنوان خليفه چهارم شناخته شد; گرچه حنابله و عدّه اى از اهل حديث, بر ديدگاه قبلى باقى ماندند.

مرحله چهارم

با ظهور فرقه اشعرى در حدود سال 300 ق, دوره كنار زده شدن فرقه سلفيه شروع شد. البته از اين تاريخ به بعد, گرچه محوريّت و امامت امام احمد حنبل در عقايدْ منتفى شد, امّا همچنان در فقه, در بين حنابله, داراى مقام فقهى بود كه فقه حنبلى در اوايل قرن چهارم توسط ابوبكير خلاّلْ تدوين شد و آن را «فقه حنبلى» ناميد.

صفحه از 178