نگاهي به «مشكوة الانوار طبرسي» - صفحه 210

كه در بين قبيله اى از غير شيعيان قرار مى گيرد، بايد بهترين اداكننده حقوق آنها باشد و بهترين اداكننده امانت و راستگوترين آنها در گفتار.

نمونه چهارم:

۰.كان في زَمَنِ موسَى بن عِمران رَجُلان في الحبس فَأُخرِجا فأمّا أحدهما فسمن و غلظ و أمّا الأخر فنحل و صار مثل الهدبة؛

در زمان حضرت موسى دو مرد زندانى بودند و آزاد شدند كه يكى از آنها چاق و درشت هيكل و ديگرى لاغر بود و مانند حشره اى كوچك (خرخاكى) گرديده بود!!!
محقّق محترم، سه فعل سمن و غلط و نحل را از حالت فعلى خارج كرده و به صورت اسم درآورده است، حال آنكه اسم فاعل از نَحَل (به معناى دقّ و هزل)، ناحل و نحيل ۱ و از سَمِن (به معناى كثر لحمه و شحمه)، سامن و سمين ۲ و از غلظ (به معناى اشتدّ خلاف رقّ)، غليظ ۳ است نه سمن و غلظ و نحل.
حيرت آور اينكه هدبة (مفرد هَدَب و به معناى اغصان شجر)، ۴ به حشره اى كوچك (خر خاكى)!! ترجمه شده و با نوشتن تعليقه اى در اين موضع، هدبه را به «ما على أطراف الثوب من الخيوط السائبة» معنا كرده اند، بدون آنكه به تناسب معناى ذكر شده با متن حديث توجه شده باشد. البته در ترجمه، توجّهى به تعليقه نشده و آن رجل بى چاره - كه از لاغرى چون شاخه درخت شده بود - به خرخاكى تشبيه شده است، نه به نخ هاى لباس!

نمونه پنجم:

۰.الجسد إذا لم يَمرُض أشرُّو لاخَيْر في جَسد يأشر. ۵

فعل اَشِرَ به معناى بطر و استكبر ۶ به صورت اشرُّضبط شده كه معلوم نيست، اسم است

1.المعجم الوسيط، ص ۹۰۷.

2.همان، ص ۴۵۱.

3.همان، ص ۶۵۸.

4.همان، ص ۹۷۶.

5.ترجمه مشكوة الأنوار، ص ۵۹۴.

6.المعجم الوسيط، ص ۱۹.

صفحه از 222