مفهوم عقل از ديدگاه دو شارح اصول كافي - صفحه 109

است كه آنها مبادى آرا و دانشهايى هستند كه ما مى توانيم آنها را درك كنيم تا آنها را انجام داده؛ و يا از آنها دورى گزينيم. نسبت اين قضايا با عقل به كار رفته در كتب اخلاق، مانند نسبت علوم ضرورى با عقل به كار رفته در كتاب برهان است.
پس اين دو عقل، دو جز نفس آدمى هستند، يكى جزئى انفعالى و علمى كه از مبادى عاليه به وسيله علوم و معارفى كه غايت آنها خودشان هستند، منفعل مى شوند (ايمان به خدا و روز قيامت) و دومى، جزئى فعلى و عملى كه به سبب آرا و علومى كه غايت آنها عمل به مقتضاى آنها مى باشد، يعنى انجام طاعات و پرهيز از معاصى و تخلّق به اخلاق حسنه و رهايى از اخلاق ناپسند، در طبقات زيرين اثر مى كند و اين همان دين و شريعت است، پس هنگامى كه اين دو هدف حاصل شوند، تقرب به خدا و بريدن از غير او حاصل خواهد شد. ۱
وى در ادامه برداشت خود را تكرار مى كند:
وقتى اين مقدمات و احكام بر تو روشن شد و اين معانى و بخشها در ذهنت صورت يافت و جاى گرفت، خواهى دانست كه به چه معناهايى بين عقل و بين بد انديشى و شيطنت، خطا رخ مى دهد، واصل اشتباه از آنجا سرچشمه مى گيرد كه هر دو در انديشيدن و سرعت تعقل در امور و قضايايى كه مبادى آرا و اعتقادات است، يعنى در آنچه كه اگر خواهيم آنها را برگزينيم و يا رها نماييم، مشتركند، خواه درباره خير و آينده باشد و يا درباره شر و حال، و آنچه از تعقلات و حركات فكرى كه تعلق به دنيا دارد، خالى از زياده روى و كوتاهى و كجروى و آشفتگى و سرگشتگى و شتاب نيست، چون از افعال شياطين و پيروان طاغوت است.
واما آنچه از بندگان حقيقى خدا صادر مى شود و تعلق به امور دين و عرفان دارد، به صورت اطمينان و آرامش و استوارى و پايدارى خواهد بود.

1.شرح اصول الكافى، ج ۱ ، ص ۲۲۵ .

صفحه از 119