مى آيد، يعنى انسان با جهل براى خود دشمن مى تراشد، دوستانش از او مى گريزند، از راه خير و نيكى به راه شر و بدى رفته، مرتكب گناه شده، از فرمان خدا سرپيچى مى كند.
معنايى براى دوست جز آنچه مبدأ و اصل اين امور باشد و معنايى نيز براى دشمن جز آنچه مبدأ و اصل اضداد آن باشد نيست، خواه آن دوست و دشمن جوهر باشند و يا عرض، جسم باشند و يا غير جسم، درون نفس انسان باشند و يا بيرون آن، چون تمامى خصوصيات اين اشيا از حقيقت دوستى و دشمنى بيرون است، بلكه حقيقت دوست و دوستى و آنچه كه دوستى به آن تحقق مى يابد و روح معناى آن، عبارت از چيزى است كه انسان از آن بهره مند شود و به آنچه خير و سلامت است، راهنمايى گردد.
حقيقت دشمنى و روح معناى آن، چيزى است كه انسان از آن زيان ببيند و از آن شر و بدى و شقاوت برويد و عقل و جهل نيز چنين است پس سزاوار خواهد بود كه عقل، دوست انسان و جهل، دشمن او ناميده شود. ۱
2 -1 -4 - معناى چهارم
معناى چهارم در نظر ملا صدرا «چيزى است كه با وجود آن در انسانى، مردم مى گويند: او عاقل است، و بازگشت آن به خوب فهميدن و سرعت ادراك در استنباط آنچه سزاوار بوده كه برگزيده و يا اجتناب شود مى باشد، گرچه در زمينه غرضهاى دنيايى و هواى نفس باشد.» وى معناى چهارم را يكى از احتمالات عقلى مى داند كه در حديث چهارم به كار رفته است. ۲ متن حديث، ترجمه، برداشت ملا صدرا و نيز نقد و بررسى آن در قسمت ب معناى سوم گذشت.
۰.حضرت رضا(ع) در اين حديث مى فرمايد:دوست هر انسانى عقل او و دشمنش جهل اوست.