ما مى توانيم براى استدلال بر عدم جواز، همان ادلّه زمان حيات را بياوريم. (دقّت شود)
به بيان ديگر، موقعيت قبر پيامبر به گونه اى است كه اگر كسى مشرف بر قبر شود، ممكن است صحنه هاى حيات پيامبر را ببيند و تصوير الهى اى كه از زندگى پيامبر گرفته شده و در فضاى آن سرزمين است، ديده شود. بر اين پايه، نهى از اشراف شده است. گفتنى است كه آنچه ما آورديم، براى اين بود كه تا حدودى مفاد روايت فهميده شود، وگرنه ادّعا نداريم كه تحليل ما تحليل صحيح و قطعى حديث است؛ چرا كه ممكن است آنچه در روايت آمده، تحليلى ديگر داشته باشد و در حقيقت، به گونه اى ديگر باشد.
ولى در هر صورت، تا حدودى توانستيم سه جمله روايت را به ذهن نزديك سازيم، به گونه اى كه قطعيّت جعل را از آن بزداييم. اگر بنا باشد به اين سادگى دست از روايتى برداريم، بسيارى از روايات ما اين گونه است.
در اين موارد -كه اثبات و نفى آن براى ما ممكن نيست و علم به تحليل روايت نداريم بايد روايت را به اهلش واگذار كرد و در انتظار تفسير آن بود، نه اينكه به راحتى آن را مجعول بدانيم و از رده خارج كنيم.
فرق است بين ردّ علم حديث به اهلش و بين آنچه مرحوم شوشترى انجام مى دهد و برچسب جعل و وضع بر روايت مى زند.
حديث چهارم
۰.و منها ما رواه روضة الكافى في خبر ۳۰۵ عن عبداللّه بن طلحة، قال:سألت أبا عبداللّه(ع) عن الوزغ، فقال رجس و هو مسخ كلّه، فاذا قتلته فاغتسل. فقال: إنّ أبي كان قاعداً في الحجر و معه رجل يحدّثه، فإذا بوزغ يولول بلسانه، فقال أبي للرجل: أتدرى ما يقول هذا الوزغ؟ فقال: لا علم لى بما يقول. قال: فإنّه يقول واللّه لئن ذكرتم عثمان بشتيمة، لأشتمّن عليّاً حتّى يقوم من ههنا. قال: و قال أبي: ليس يموت من بنى اميّه ميّت إلاّ مسخ وزغاً. و قال: