اين طوايف چهارگانه قلمرو او را جدا مى كند.
خوب، پس ما موظفيم بعد از اينكه فقيه و محدّث شديم و حكيم و متكلم شديم ببينيم خليفه اللّه ايم يا نه، در بخش إنّا عَرَضْنا الأمانة على السموات و الأرض انسان امين اللّه است مى خواهد بفهمد امين اللّه است يا نه؟ در بخش ولايت هم كه ذات اقدس اله ولىّ اولياء خودش هست اَلا اِنَّ أولياء اللّه لا خوفٌ عليهم و لا هم يحزنون. ببينيم اِنَ وَليّى اللّهُ الذى نَزَّلَ الكتاب و هوَ يَتَولَّى الصّالحين ما ولى اللّه ايم يا نه؟
اگر به بحث هاى حوزوى و دانشگاهى بسنده كنيم آن خطر ما را تهديد مى كند كه مِنْهُم مَن يَتَوفّى و منهم مَن يُرَدّ اِلى أرذلِ العُمُر لكيلا يعلم من بعد علمٍ شيئاً، كم نبودند عالمانى كه در دوران فرتوتى عوام شدند و عوامانه مردند و گفتند: «من آنچه خوانده ام همه از ياد من برفت» اين خطر همه ما را تهديد مى كند كه عوامانه بميريم، چون سرمايه حوزه و دانشگاه، سرمايه ابد نيست.
آن خليفه اللّه است كه ابدى است چون مستخلف عنه اش ابدى است، آن امين اللّه بودنش ابدى است چون مستأمن اش ابدى است، آن ولايت الهى ابدى است چون آن مُوَلِّى و مُوَلّى عليه اش ابدى است. اگر اين چنين است ما موظفيم آن چنان باشيم.
وجود امام باقر عليه السلام فرمود: جابر خودت را بر قرآن عرضه بكن اين مطلب اوّل.
مطلب دوم اين است كه ما چگونه خود را بر قرآن عرضه كنيم. اين كه مطلب علمى نيست اين جا ديگر از «علم» به «عين» و از گوش به آغوش است. اين جا سخن از حوزه و دانشگاه نيست، اين جا سخن از فقيه و حكيم نيست، اين جا سخن از وَ مِنَ الليل فتهجَّد به نافلةً لك عَسى اَن يبعثك ربّك مقاماً محموداً است. ما بايد ببينيم در هويّت اصلى مان سر جايمان هستيم يا نيستيم و اين خود يك راهى دارد، راهش اين