بررسي سير تاريخی كتابت حديث در شيعه - صفحه 82

9) به عنوان جمع بندى اين قسمت، سخنى از مستشار عبدالحليم جندى، مؤلف كتاب الامام جعفر الصادق آورده مى شود. او در كتاب خود بارها از تقدم شيعه در تدوين علوم سخن گفته و در يك مورد مى نويسد:
عمر از ترس آميخته شدن قرآن و حديث، از تدوين حديث جلوگيرى كرد و به اين دليل، تدوين حديث يك قرن به عقب افتاد و باب جرح و تعديل و جعل و فقدان حديث در اهل سنت گشوده شد. امام على عليه السلام از اولين روز وفات نبى اكرم صلى الله عليه و آله به نگارش و تدوين روى آورد و چه بسا اهتمام او به نگارش موجب گرديد تا در مسائلى كه عمر در آن فرومى ماند، مرجع صحابه گردد. ۱

2 ـ 1. دوران صادقين عليهماالسلام به بعد

بر عكس آنچه در مورد امامان قبل از صادقين عليهماالسلام گذشت، دوران اين دو امام با عصر تدوين علوم و رفع ممنوعيت نگارش حديث مصادف گرديد. از اين رو، اين دو امام با استفاده از فضاى ايجاد شده، نهايت استفاده را در تربيت شاگردان كرده و پيوسته آنان را به نگارش علوم و مراقبت از دفاتر خود تشويق مى نمودند. اين دو امام و به تبع آن، امامان بعد از صادقين عليهماالسلام گاه به املاى درس هاى خود به شاگردان پرداخته و گاه به سؤالات شيعيان به صورت كتبى پاسخ مى دادند؛ لذا بخشى از روايات شيعه در دوره صادقين عليهماالسلام به بعد در قالب «مكتوبه هاى حديثى» و يا مجموعه هاى «مسائل» تدوين گرديد. ۲
از سوى ديگر، اصحاب صادقين عليهماالسلام معمولاً قبل از نايل شدن به خدمت آن بزرگواران سؤالات خود را نوشته و جاى پاسخ را خالى مى گذاشتند تا به مجرد پاسخ امامان عليهم السلام به ثبت فى المجلس موفق شوند. آنان حتى در بعضى اوقات به ثبت مسائلى اقدام مى كردند كه از نظر امامان ارزشى براى نوشتن نداشتند. به هرحال، از امامان معصوم عليهم السلام، به ويژه صادقين عليهماالسلام، سفارش ها و دستورهاى متعددى در موضوع كتابت حديث وجود دارد كه مرحوم كلينى پانزده حديث آن را در بابى با عنوان: «باب رواية الكتب و الحديث و فضل الكتابة و التمسك بالكتب» جمع كرده است. توجه به پاره اى از روايات اين باب و نيز شواهدى كه در ساير منابع حديثى ملاحظه مى شود، اثبات كننده دعاوى فوق است:
الف. عن حسين الاحمسى، عن ابى عبداللّه عليه السلام قال: القلب يتّكل على الكتابة.۳ب. عن ابى بصير قال: سمعت ابا عبداللّه عليه السلام يقول: اكتبوا فانّكم لا تحفظون حتى تكتبوا.۴

1.الامام جعفر الصادق، ص ۲۵.

2.الكافى، ج ۱، ص ۵۲.

3.همان .

4.همان.

صفحه از 85