3 . برخى گفته اند كه در حالت اجتماع جرح و تعديل بين قول جارحان و معدّلان تعارض واقع مى گردد ، بنا بر اين ، تقدّم و ترجيح هر يك از جرح و تعديل بر ديگرى ، منوط به وجود مرجح است . اين قول را ابن حاجب و برخى ديگر از ابن شعبان مالكى (م 355 ق) ۱ حكايت كرده اند ۲ . ليكن در تعيين مورد اين قول ، اختلاف نقل وجود دارد . باقلانى مورد اين قول را جايى دانسته است كه تعداد معدّلان ، بيش از جارحان باشد ؛ امّا زمانى كه تعداد معدّلان ، كم تر از جارحان و يا مساوى با آنان باشد ، جرحْ مقدّم مى گردد . خطيب و ابن قطان و ابوالوليد باجى (403 ـ 474 ق) ۳ نيز در اين كه مورد اين قول ، همين گونه است ، با باقلانى موافق گرديده اند ، برخلاف ابو نصر قُشَيرى (م 514 ق) ۴ كه مورد اين قول و توقّف در قبول هر يك از جرح و تعديل تا ظهور مرجح را زمانى دانسته است كه عدد جارحان و معدّلان مساوى باشد ، و در صورت كثرت تعديل كنندگان و كمى جارحان ، وى در ترجيح عدالت ، با اصحاب نظر سابق (يعنى قول دوم) موافق شده است . ۵
به نظر مى رسد كه قول باقلانى و موافقان با وى در تعيين مورد اين قول ، صحيح تر است و شاهد اين است كه سخاوى ، در فتح المغيث ، بدون آن كه به
1.ابو إسحاق محمّد بن قاسم بن شعبان قُرْطى ، از فقها و علماى بزرگ مالكى مذهب مصر بوده است (ر . ك : الأنساب ، ج ۴ ، ص ۴۷۴ ؛ ترتيب المدارك و تقريب المسالك ، ج ۳ ، ص ۲۹۳) .
2.تدريب الراوى ، ج۱ ، ص۱۶۹ .
3.ابو الوليد سليمان بن خلف تجيبى باجى (منسوب به باجه ، شهرى در اندلس) ، فقيه ، محدّث ، اديب ، شاعر و اصولى بوده است (ر . ك : الأنساب ، ج ۱ ، ص ۲۴۶ ؛ العبر ، ج ۳ ، ص ۲۸۲ ؛ طبقات الحفّاظ ، ص ۴۶۰ ، ش ۹۹۴) .
4.ابو نصر عبد الرحيم بن عبد الكريم قشيرى (منسوب به بنو قشير) ، فقيه ، مفسّر و اصولى ، نزد بزرگانى چون امام الحرمين جوينى و ابو اسحاق شيرازى شاگردى كرده است . (ر . ك : طبقات الشافعية ، اسنوى ، ج ۲ ، ص ۳۰۲ ؛ العبر ، ج ۴ ، ص ۳۳) .
5.ر .ك : إرشاد الفحول ، ص۶۹ .