حديث پژوهی در غرب - صفحه 13

و كتاب منتشر شدند كه نقطه عزيمت همگى آنها اين ديدگاه شاخت بود كه احاديث منقول از پيامبر و صحابه تا پيش از قرن دوم هجرى پديد نيامده بوده اند و لذا بايد آنها را جعلى دانست . در نظر آنها، اين امر حقيقتى اثبات شده بود كه ديگر ترديد در آن راه نداشت . اكنون آنان از اين اصل و روش شاختى پيروى مى كردند كه هر حديث و روايت منتسب به تابعان و نسل هاى بعدى را بايد جعلى دانست، مگر آن كه خلافش به اثبات رسد. برخى از اين پژوهش گران از به كارگيرى حديث به عنوان منبعى تاريخى در شناخت صدر اسلام به كلى خوددارى مى كردند؛ چرا كه متقاعد شده بودند ارائه هرگونه تصوير قانع كننده از احاديث صحيح و اصيل ناممكن است.
در گروه سوم، محققانى جاى داشتند كه تنها برخى، و نه تمام، آراى شاخت در باب حديث را پذيرفته بودند و در پى آن بودند ديگر نكاتى را كه بسيار افراطى يا كلى مى ديدند، اصلاح كنند. دو رهيافت متفاوت در ميان اينان به چشم مى خورد:
1 ) برخى از اين محققان ميان شكل و محتواى روايات تمايز قايل شدند . اينان در اين نكته با شاخت توافق داشتند كه شكل بسيارى از احاديث، آن گونه كه در جوامع مكتوب روايى آمده، جعلى و متأخر است؛ اما اين ادعاى شاخت را رد كردند كه هيچ گونه روايتى از پيامبر و صحابه در طول قرن نخست وجود نداشته است . كسانى چون نوئل كولسون، خويتر يُنبُل، جان بِرتُن، و ديويد پاوِرز را مى توان در اين دسته جاى داد .
2 ) دسته ديگر كوشيدند با استفاده از برخى روش هاى شاخت، نتايج او را محك بزنند . آنان رهيافت انتقادى وى را به متون تكامل بيشتر بخشيدند تا احاديث را دقيق تر تاريخ گذارى كنند و به اين پرسش پاسخ دهند كه آيا واقعا هيچ حديثى در قرن نخست هجرى وجود نداشته است؟ اسلام شناسانى چون يوزف فان اِس، گِرِگور شولر، و هارالد موتسكى در اين دسته اند .
به ديدگاه هاى برخى از نمايندگان اين دو دسته رويكرد از گروه سوم به اختصار اشاره مى كنم : يُنبُل در مقاله اى با عنوان «تاريخ گذارى تقريبى خاستگاه هاى حديث اسلامى»، به ديدگاه ما قبل شاخت باز مى گردد، كه مبادى حديث در زمان پيامبر شكل گرفته است . وى مى پنداشت كه نخستين بار قصه پردازان، به سبب انگيزه هاى دينى خود، به ترويج حكايت هاى آموزنده و اخلاقى در باب سيره و فضايل پيامبر و نخستين مسلمانان پرداختند ؛ اما تنها در اواخر قرن نخست، و نه تا پيش از سال 670 يا 680 ، بود كه نقل حديث به صورت رسمى تر و هماهنگ ترى آغاز شد . يُنبُل اين فرضيه را بر مبناى پژوهش در روايات مربوط به منشأ پيدايش اسناد، مبادى نقد نقل حديث، و عرضه و رواج حديث در برخى مناطق استنباط كرد. اين بدان معناست كه يُنُبل همانند گلدتسيهر و بر خلاف شاخت بر اين باور بود كه احاديث رسمى منقول از پيامبر در دو دهه پايانى قرن نخست هجرى متداول شده بودند. با اين حال، به دليل تأخير در يكسان شدن نظام نقل روايات، او نيز همانند گلدتسيهر در اين امر ترديد داشت كه به جز مواردى استثنايى، اساسا بتوان احاديث صحيح و اصيل

صفحه از 29