حديث پژوهی در غرب - صفحه 24

منبعى كه اين روايات در آن آمده اند، بهره برده اند ؛ مثلاً آقاى م . يعقوب قسطر در مقالات متعددش درباره سنت اسلامى، روايتى را «قديم» مى شمارد كه در منابع قرن دوم آمده باشد، اما از اينجا نتيجه نمى گيرد كه روايت مورد بحث، درست همزمان با تأليف آن منابع پديد آمده است . به همين نحو، چنانچه روايتى را تنها در منبعى متأخر بيابد، نتيجه نمى گيرد كه لابد روايت مورد بحث متأخر بوده و نمى توان آن را قديمى دانست . قِسطِر در دادن تاريخ براى روايات بسيار محتاط است و در بيشتر موارد، فاصله زمانى طولانى اى را پيشنهاد مى كند . او بيشتر درصدد گردآورى شواهد و استناداتى از درون روايات براى مباحثى خاص است، و در اين راه مى خواهد تا حد ممكن از هر آنچه در منابع قديم و جديد و از منظر تمامى فرق و مذاهب اسلامى آمده است، بررسى كاملى ارائه دهد. به طور كلى، وى هيچ گاه در پىِ ارائه تحولات تاريخى مسأله مورد بحث در متون مختلف اسلامى نبوده است .
دسته اى از محققان، تاريخ گذارى روايات بر پايه قديم ترين منابع حاوى اين روايات را به كلى مردود شمرده اند . اينان از اساس انكار مى كنند كه منابع موجود و منتسب به نويسندگانى از قرن دوم و سوم را واقعا خود آن افراد تدوين كرده باشند، و در مقابل مدعى اند اين آثار محصول فرايندى طولانى از گردآورى، تصحيح و تهذيب بوده و به دست عالمانى وابسته به مدارسِ نوظهور فراهم آمده اند . وقتى كتابى به درجه اى از كمال و استوارى مى رسيد، آن را به مراجع قديمى ترى نسبت مى دادند كه آموزه هايشان اساسِ نظريات و مضامين اين كتاب را شكل داده بودند . بنابراين، تاريخ پيدايش روايات موجود در اين كتاب ها را نمى توان مساوى با زمان حيات نويسندگانِ ادعايى آنها دانست. هم از اين رو، دوره زندگى اين افراد را نبايد ابتدا يا انتهاى حدّ زمانى (terminus ante or postquem)روايات كُتبشان انگاشت . براى اين مدعيات سه دليل زير را ارائه كرده اند :
1 . رسم اين است كه هر كتاب را بنا بر سند يا روايتِ آن كتاب به مؤلفى نسبت مى دهند ؛ يعنى با توجه به نام سلسله روات ابتداى كتاب، يا ابتداى فصلى از كتاب يا حتى ابتداى دسته خاصى از روايات كتاب، مؤلف آن را تعيين مى كنند ؛ اما سندها عموما قابل اعتماد نيستند و لذا در تعيين تاريخ روايت و كتاب به كار نمى آيند ؛
2 . مدوّنات اوليه و روايات موجود در آنها خود نشانه هايى آشكار از نقل، اقتباس و تغيير دارند ؛
3 . پاره اى فرضيّات در باب تاريخ تطوّر علوم اسلامى در قرون دوم و سوم هجرى نيز اين استنتاج را تأييد مى كنند .
آن دسته از محققان كه از يك سو با احساس بى اعتمادى به سندها، آنها را در كار تاريخ گذارى روايات بى فايده مى شمردند، و از سوى ديگر نمى توانستند روايات اسلامى را به عنوان منبعى تاريخى به كلى كنار گذارند، دو راه پيش روى خود داشتند : يا از فكر تاريخ گذارى روايات به كلى دست بردارند و به داشتن تصوراتى اجمالى و ابتدايى از تحولات تاريخى صدر اسلام دلخوش بمانند، و يا به دنبال

صفحه از 29