حديث پژوهی در غرب - صفحه 25

شواهد ديگرى جز سند بگردند كه با آنها بتوان تاريخ پيدايش روايات را تعيين كرد . در كنار سند روايات و مجموعه هاى حديثى تاريخ بردار، تنها شاهد باقى مانده متنِ خود روايات است .
مشكل كسانى كه اين روش جايگزين را انتخاب مى كنند، اين است كه چگونه با اتكاى صرف به محتوا و شكل روايات، آنها را تاريخ گذارى كنند . اين رهيافت متنْ محور را نسبت به اخبار و احاديثْ نخستين بار گلدتسيهر به كار گرفت كه خود عموما به سند روايات بى اعتنا بود . هر چند وى هيچ گاه ملاك خود در تفكيك روايات قديمى از جديد را به صراحت ذكر نكرده است، اما مبانى روش شناختى وى را از برخى مثال هايش مى توان دريافت . چهار اصل زير در مواضع مختلف كتاب وى آمده است:
1 . اشتباه هاى تاريخىِ (anachronisms) راه يافته به روايت نشان مى دهند آن روايت متعلق به دوره اى متأخر از زمان ادا بوده است؛
2 . رواياتى كه مضمونشان فروعات و مراحل ثانوى در رشد و تطوّر يك مسأله را نشان مى دهند، زمانشان جديدتر از آنهايى است كه محتواى كمتر پرورده دارند؛
3 . رواياتى كه تصويرى نامناسب از پيامبر و نخستين مسلمانان ارائه مى دهند، قديمى و موثق اند؛
4 . سرزنش ها و انتقادهاى متقابل در ميانِ گروه هاى رقيب، احتمالاً ريشه اى تاريخى داشته اند.
شاخت نيز در تعيين زمان پيدايش احاديث از روشى مبتنى بر متون روايات استفاده مى كرد. با آن كه وى در اين كار به امور ديگرى همچون سند و كتابى كه نخستين بار روايت در آن آمده است، توجه مى كرد، اما متن حديث در نظر وى بر سند آن تقدم داشت. چنانچه روايتى را بر پايه متنش تاريخ گذارى مى كرد و اين تاريخ با ظاهرِ سند آن روايت متفاوت بود، وى متن را بر سند ترجيح مى داد. مهم ترين مبانى شاخت در تاريخ گذارى روايات بر پايه متن به قرار زير است:
1 . براى تعيين تاريخ يك روايت، نخست بايد محتواى آن را ـ كه عبارت است از مسأله اى فقهى و پاسخ آن ـ را در جريان كلى تاريخ تطوّر فقه ـ آن گونه كه شاخت بازسازى كرده است ـ قرار دهيم؛
2 . رواياتى كه به صورت اقوال و احكام كوتاه فقهى درآمده اند، قديمى تر از رواياتى اند كه حالت نقل و حكايت دارند؛
3 . اقوال و احكام فقهى كه گوينده آنها نامعلوم است، قديمى تر از آنهايى اند كه به فرد معيّنى نسبت داده مى شوند؛
4 . بيانات كوتاه و فشرده از اظهارات مشروح و مفصّل قديمى ترند.
5 . متونى كه مسأله اى [فقهى ]را به صورت تلويحى بيان مى كنند، قديمى تر از متونى اند كه به روشنى هر چه تمام آن را شرح و بسط مى دهند.
در دهه 1970 م، «روش تحليل صورى» (form analysis method)ـ كه سال ها پيش در پژوهش هاى تورات و انجيل پرورش يافته بود ـ به حوزه مطالعات اسلامى هم راه يافت و مارستون اِشپايت اين روش را در بررسى روايات اسلامى به كار گرفت. وى در مقاله اى ـ كه درباره

صفحه از 29