شرح حديث نقطه - صفحه 184

در اين مرتبه صورت تبين يافته، و رتبه تحقق پذيرفته، از براى آنكه مرتبه ثانيه هم چنانكه غايت قرب است، به سوى واحد نهايت بعد از واحد هموست، چنانچه تحقيق آن در مفاحص ۱ روشن گشته، به وجهى كه كلفت شكوك و شبهات[را] در او مجال دخل نيست، و نقطه كه در تحت اوست، عبارت از وحدت حقيقت است كه باطن آن تعين است، و حقيقت او آبى است از آنكه مدلول عبارتى يا مفهوم اشارتى گردد، چنانچه هم امير(ع) فرموده در جواب اسئله كميل كه: كشف سبحات الجلال من غير اشارة. ۲ و ملخّص اين سخن آنكه، وحدت شخصى بعينها وحدت حقيقت است، اگر ديده هوش تيز كنند، و پرده رسوم ما لايعني از بينش برگيرند.

درّ وحدت را صدف جز آدمى-در زمين و آسمان جستيم ونيست
يعنى كه اين ۳ مشاراليه بـ «أنا» مى شود، واحديست كه تمام كثرت را گرد آورده، و بر آن محيط گشته، و از اينجاست كه فهم معنى او منع مى كند كه شركت در او واقع شود.

روى صحرا چو همه پرتو خورشيد گرفت
كى توانـد نفسى سايـه بدان صحرا شد

[پايه پنجم]

امّا رويى ديگر از آن، اين سخن كه در آنجا زبان احصائى حرف گويا گشته، آن است كه «أنا» در اين لغت دلالت بر ولايت مى كند، چنانچه بطن اولشان مفصح است بدين پس

1.مفاحص: يكى از كتابهاى مؤلف است كه در علم حروف تأليف نموده است.

2.اشاره به روايت حقيقت كميل است كه در رجال نيشابورى و روضات الجنّات(ج۶، ص۶۲)و أسماء الحسنى تأليف ملا هادى سبزوارى(ص۱۳۱) وارد شده متن آن چنين است:«أنّه(كميل) كان من خواص علي(ع) اردفه على جمله فسأل عنه فقال قال يا أميرالمؤمنين(ع) ما الحقيقة؟ فقال(ع): مالك والحقيقه. قال كميل اولست صاحب سرّك؟ قال(ع): بلى ولكن يرشّح عليك مايطفح حتّى قال كميل او مثلك يخيّب سائلا؟ فقال(ع): الحقيقه كشف سبحات الجلال من غيراشارة. فقال: زدني بيانا. قال(ع): محوالموهوم مع صحوالمعلوم. فقال زدني بيانا فقال(ع): هتك الستر لغلبةالسّر. قال زدني بيانا. فقال(ع): جذب الأحدية لصفة التوحيد فقال زدني بيانا قال(ع) نور يشرق من صبح الازل فيلوح على هياكل التوحيد آثاره فقال زدني بيانا قال اطف السراج فقد طلع الصبح».

3.«يعنى اين كه» شايد باين شكل صحيح تر باشد.

صفحه از 189