حجيت داشته، قرينه اى براى مراد جدى در فهم قرآن باشد. مبحث دوم، آن كه از جنبه «متن» كدام گروه از احاديث مى توان براى فهم مراد حقيقى قرآن بهره جست.
1 ـ 7 . در كتب اصول فقه و علوم حديث، به صورت گسترده، از قطعى يا ظنى بودن صدور احاديث از پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام بحث شده است و از آنجا كه نقل اخبار متواتر از معصومان قطع آور و يقينى است و نيز وجود قراين يقينى به همراه اخبار آحاد ، آنها را هم قطعى و علم آور مى كند ، لذا حجيت آنها ذاتى است. اين دسته از روايات ـ كه صدور آنها از معصوم قطعى است ـ در فهم مراد جدى از قرآن كار برد دارند و به عنوان قرينه گسسته آيات بايد از آنها استفاده شود.
دسته ديگرى از احاديث آحاد هستند كه صدور آنها از معصومان قطعى نبوده، بلكه ظنى هستند و موافقان و مخالفانى در حجيت و يا عدم حجيت آنها در طول تاريخ حديث شناسى داشته اند . يكى از مهم ترين دليل حجيت آنها سيره عقلاست . عقلا خبر واحدى را كه از فرد موثقى گزارش شده مى پذيرند و بر مفاد آن صحه مى گذارند.
سخن اينجاست كه پس از پذيرش خبر واحد، به نقل موثق، بحث ديگرى مطرح است، و آن اين كه از آنجا كه مباحث عقيدتى و كلامى از امورى هستند كه آدمى هنگامى بدان ها باور دارد كه برايش قطعى و يقين آور باشند. چون خبر واحد گمان آور و ظنى است، بنابراين، نمى توان از خبر واحد به عنوان دليل در مباحث عقيدتى بهره جست و چون اعتقاد به قرآن از امورى است كه بايد بدان باور يقينى داشت، لذا از اخبار آحاد در قرآن نمى توان استفاده كرد و حجيت نخواهد داشت.
اين دليل، اگر چه تا اندازه اى سخن درستى است، اما مشكلى دارد و آن اين كه بحث استفاده از اخبار آحاد در قرآن در يك رديف نيست ، بلكه بايد چند مطلب را از هم گسست:
1 ـ 1 ـ 7 . در اعتقاد به اصل صدور قرآن از جانب خداوند، نه تنها نمى توان به احاديث ظنى تكيه كرد، بلكه نمى توان به احاديث قطعى هم تكيه كرد ؛ زيرا اگر به طور قطع هم بر ما ثابت شود كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است: قرآن سخن خداست، اول كلام خواهد بود كه چرا ما بايد اين ادعا را بپذيريم . حتى اگر خود قرآن هم بدون بينه روشن اين ادعارا داشته باشد ، پذيرفته نيست؛ بلكه بايد دليل و بينه قطع آور بر مدعايش داشته باشد (كه البته اعجاز قرآن خود مهم ترين دليل بر آن است).
بنابراين، بحث از حجيت و عدم حجيت اخبار آحاد در اصل اعتقاد به كلام خدا بودن قرآن از باب سالبه به انتفاى موضوع بوده، بيرون از اين مبحث خواهد بود.
2 ـ 1 ـ 7 . مطلب ديگر آن كه موضوعات قرآنى مختلف بوده، برخى در دايره بودها و نبودها و حق و باطل و مسائل اعتقادى است و برخى هم در زيرمجموعه بايدها و نبايدهاى اخلاقى و برخى هم در موضوع احكام عملى آمده است و بخش زيادى از قرآن را قصه هاى پيامبران و صالحان و ستمگران فرا گرفته است. افزون بر آنها، مثل هاى فروانى هستند كه در جاى جاى قرآن آمده اند . بنابراين، دليل ياد شده، تنها در بخشى از موضوعات قرآنى پذيرفتنى است؛ نه همه آن.