تفسير، واجب مى شمارند و گاه از آن به بهترين روش تفسيرى ياد مى كنند:
ان أصحّ الطرق في ذلك، تفسير القرآن بالقرآن... الثاني فان أعياك ذلك، فعليك بالسنة؛ فانّها شارحة للقرآن و موضحة له. الثالث و حينئذٍ اذا لم نجد التفسير في القرآن و لا في السنة، رجعنا في ذلك الى أقوال الصحابة... اذا لم تجد التفسير فيالقرآن و لا في السنة و لا وجدته عن لصحابة، فقد رجع كثير من الائمة في ذلك، الى أقوال التابعين. و امّا تفسير القرآن بمجرد الرأي فحرام. ۱
مفسران كهن، همه بر اين تأكيد ورزيده اند كه بهترين تفسير قرآن، تفسير اثرى است. قرطبى از ابن الخطابي (317 ـ 388 ق) نقل كرده كه خوارج و روافض ـ كه به ظاهر قرآن بسنده كردند ـ و سنت را ـ كه بيان قرآن است ـ رها نمودند، سرگردان و گمراه شدند. ۲
سور آبادى(م 494 ق) از آن به نيكوترين كه رسول كرد ۳ ، و ابن كثير (701 - 774 ق) از آن به احسن طرق ۴ ياد كرده اند. از معاصران، عبده و رشيد رضا ـ كه تفسير عقلى را مى پسندند و انحصار تفسير را در اثرى به شدت رد مى كنند ـ در جاهايى آن را ضرورى مى شمارند:
فمنها ما هو ضرورى. ۵
فيض كاشانى هم فهم قرآن را متعلق به كسانى و اسرار تأويل آن را مربوط به مخاطبانش مى داند:
اذ لا يوجد معالم التنزيل الا عند قوم كان ينزل فى بيتهم جبرئيل و لا كشّاف عن وجوه عرائس أسرار التأويل الا من خوطب بأنوار التنزيل ۶ ؛
زيرا راه هاى فهم ظواهر آيات را جز آن دسته كه فرشته وحى در منزل آنان فرود آمد، جايى يافت نمى توان كرد و از چهره عروس هاى رازهاى تأويل آيات، جز كسانى كه مخاطب انوار تنزيل بوده اند، پرده نتوانند برداشت.
در جاى ديگر نتيجه عدم توجه به سماع و حديث را، كثرت خطا در تفسير و داخل شدن در زمره مفسران به رأى بر شمرده و در نهايت گفته است كه ناگزير از مراجعه به سماع و نقليم:
1.دقائق التفسير، ج۱، ص ۱۲۴ ـ ۱۲۸.
2.الجامع لاحكام القرآن، ج۱، ۴۳.
3.تفسير سور آبادى، ج۱، ص ۷.
4.تفسير القرآن العظيم، ج۱، ص ۸.
5.المنار، ج۱، ص۷ و ۱۰.
6.الاصفى، ج۱، ص ۲ و۳.