آن روى آورند و حتى آيات محكم را نيز تأويل نمايند. اين جريان، اگرچه در آغاز پيدايش تفسير وجود نداشت، اما رشد آنها در قرن هاى بعد شكل گرفت و رشد كرد و باعث شد كه بسيارى از دانشوران نص گرا، آن را با ديده نقد ، مورد بررسى قرار دهند. رويارويى با اين جريان ـ كه همه آيات قرآن را اشاره و رمز و سمبل امورى غير از ظاهر مى دانست ـ خودْ انگيزه مهمى در روى آوردن و سوق دادن ديگران به اثر شد. ملا محسن فيض كاشى، در باره اينان مى نويسد:
و قد يستعمله الباطنية فى المقاصد الفاسدة، لتغرير الناس و دعوتهم الى مذهبهم الباطل. فينزلون القرآن على وفق رأيهم و مذهبهم على أمور يعلمون قطعاً انه غير مراد به ۱ ؛
باطنى گرايان، قرآن را در اهداف نادرست خود به كار بردند تا مردم را فريب داده و به مذهب باطلشان سوق دهند. آنان قرآن را بر اساس ديدگاه خود بر امورى تطبيق دادند كه قطعاً مى دانستند مراد آيات آنها نبود.
شاطبى هم پس از طرح تفسيرى كه در آن پاره اى از آيات و كلمات قرآن مانند حروف مقطع كه الف و لام و ميم در الم به معناى اللّه و جبريل و محمد معنا شده اند، آن را رد كرده، و دليل مردود بودن آن را مرسوم نبودن چنين كاربردى در ميان اعراب صدر اسلام دانسته و در مورد كشف كردن چنين معنايى هم گفته است:
و دعوى الكشف ليس بدليل في الشريعة على ايّ حال و لا يعدّ دليلا في غيرها.
وى در ادامه، براى نمونه برخى از تفسيرهاى شيخ عبداللّه شوشترى را آورده است كه در مثلا «فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادًا»،۲ انداد را اضداد معنا كرده و نفس اماره را بزرگ ترين انداد دانسته است. ۳ آن گاه آن را خلاف اعتبار شرعى خوانده كه در خود قرآن از آن ياد شده است. ۴
ابن تيميه نيز در باره چنين تفسيرى، نظر قابل تأملى دارد. او ميان دلالت و مدلول تفاوت گذاشته و مدعى است كه بسيارى از تفسيرهاى صوفيان، واعظان و فقيهان، در مدلول درست اند، اما در دلالت نه؛ يعنى آنان در ذيل آيات سخنانى آورده اند كه فى نفسه درست است، ولى ربطى به قرآن ندارد. او براى مثال از ابو عبدالرحمن سلمى ياد مى كند. ۵
بر اين بيفزايم روايتى را كه در آن امام صادق در احتجاج با صوفيان زمان خود، هنگامى كه آنان با آن جناب در باره ايثار و زهد به آيات قرآن استناد مى كردند، ضمن بر شمردن علوم
1.فيض كاشانى، ج۱، ص ۳۷.
2.سوره بقره، آيه ۲۲.
3.التفسير، ص ۲۷.
4.الموافقات، ج۳، ۳۳۹ تا ۴۰۱.
5.ر . ك : الاتقان، ج۴، ۲۰۷.