۱۵۰۲۷.الإمامُ الصّادقُ عليه السلام :لَمّا حَفَرَ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله الخَندَقَ مَرُّوا بِكُديَةٍ ، فَتَناوَلَ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله المِعوَلَ مِن يَدِ أميرِ المؤمنينَ عليه السلام أو مِن يَدِ سلمانَ رضى الله عنه فَضَرَبَ بها ضَربَةً فَتَفَرَّقَت بثلاثِ فِرَقٍ ، فقالَ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لَقَد فُتِحَ عَلَيَّ في ضَربَتي هذِهِ كُنُوزُ كِسرى و قَيصرَ ، فقالَ أحَدُهُما لصاحِبِهِ : يَعِدُنا بكُنُوزِ كِسرى و قَيصرَ و ما يَقدِرُ أحَدُنا أن يَخرُجَ يَتَخَلّى ! ۱
۱۵۰۲۸.كنز العمّال عن البَراءِ بنِ عازِبٍ :لَمّا كانَ حيثُ أمَرَنا رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بحَفرِ الخَندَقِ عَرَضَت لنا في بعضِ الخَندَقِ صَخرةٌ عَظيمةٌ شَديدَةٌ لا تَأخُذُ مِنها المَعاوِلُ ، فَاشتَكَينا ذلكَ إلى رسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فجاءَ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فلَمّا رَآها ألقى ثَوبَهُ و أخَذَ المِعوَلَ فقالَ : بِسمِ اللّهِ ، ثمّ ضَرَبَ ضَربَةً فَكَسَرَ ثُلُثَها و قالَ : اللّهُ أكبَرُ ، اُعطِيتُ مَفاتِيحَ الشامِ ، و اللّهِ إنّي لاَُبصِرُ قُصُورَها الحُمرَ الساعَةَ .
ثُمّ ضَرَبَ الثانيةَ فَقَطَعَ الثُّلثَ الآخَرَ فقالَ : اللّهُ أكبَرُ ، اُعطِيتُ مفاتيحَ فارِسَ ، و اللّهِ إنّي لاَُبصِرُ قَصرَ المَدائنِ الأبيضَ .
ثُمّ ضَرَبَ الثالثةَ و قالَ : بِسمِ اللّهِ ، فَقَطَعَ بَقِيَّةَ الحَجَرِ ، و قالَ : اللّهُ أكبَرُ ، اُعطِيتُ مَفاتيحَ اليَمَنِ ، وَ اللّهِ إنّي لاَُبصِرُ أبوابَ صَنعاءَ مِن مكاني هذا الساعةَ . ۲
۱۵۰۲۷.امام صادق عليه السلام :هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خندق را مى كند مسلمانان به مانعى برخوردند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كلنگ را از دست امير المؤمنين يا از دست سلمان گرفت و ضربه اى بر آن فرود آورد كه سه تكّه شد. در اين هنگام پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : خداوند با اين ضربه من گنجهاى كسرى و قيصر را برايم گشود. يكى از افراد به رفيقش گفت : وعده گنجهاى كسرى و قيصر را به ما مى دهد، در حالى كه هيچ يك از ما [از بيم دشمن ]قادر نيست براى قضاى حاجت بيرون رود!
۱۵۰۲۸.كنز العمّالـ به نقل از براء بن عازب ـ: هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ما دستور حفر خندق را داد، در قسمتى از خندق به سنگ بسيار بزرگ و سختى برخورديم كه تيشه ها در آن كارگر نبود. به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اطلاع داديم و پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و چون سنگ را ديد، لباسش را بركند و كلنگ را گرفت و فرمود : به نام خدا. و آن گاه ضربه اى زد كه يك سوم تخته سنگ شكست و گفت : اللّه اكبر، كليدهاى شام به من داده شد، به خدا قسم كه هم اينك كاخهاى سرخ آن را مى بينم! سپس ضربه دوم را زد و يك سوم ديگر تخته سنگ شكسته شد و گفت : اللّه اكبر، كليدهاى ايران به من داده شد. به خدا سوگند كه كاخهاى سفيد مداين را مى بينم! آن گاه ضربه سوم را فرود آورد و گفت : به نام خدا. در اين هنگام باقيمانده سنگ شكست و گفت : اللّه اكبر، كليدهاى يمن به من داده شد، به خدا سوگند هم اينك از همين جا دروازه هاى صنعا را مى بينم.