شرح الاحوال من البدايه الي المآل - صفحه 466

والكبار ، آقامحمّد خان قاجار ، از سمت دار المرز ، [سپاه ]جمع آورى نموده ، بر سرِ دار السلطنه تهران آمده ، دار السلطنه تهران را محاصره نمود و بعد از چندى از آن جا به طرف قم نهضت فرمود و چندى دار المؤمنين قم را محاصره كرد و بعد از چندى ، برادر خود عليقلى خان را سردار نموده ، به دور كاشان فرستاد و از آن طرف ، جعفر خان از اصفهان ، عربعلى خان را سردار نمود ، به سمت كاشان فرستاد و تلاقى فريقين در حوالى كاشان اتّفاق افتاد . باز به جهتِ آمد و شدِ عسكر از طرفين ، اغتشاش عظيمى در ولايت ظاهر شد و حقير در آن خلال به خاطر دارم كه مكرّر ، شب ها حقير را مى بردند به بُرج به جهت كشيك [دادن] و حقير ، كتاب خود را به ميان برج مى بردم و با هاى و هوى بيدار باش كشيكچيان ، مطالعه مى كردم و در صبح ، به مجمع درس حاضر مى شدم و تنگى معيشت به حدّى بود كه اگر اندكى از بسيارِ آن را ذكر كنم ، يقين است كه شنونده ، حمل بر افترا مى كند .

[تأليف «الجواهر في شرح العوامل»]

و به اين فلاكت ، مشغول تحصيل بودم تا سال 1200ق ، و در خلال اين احوال ، شروع در نوشتن شرح عوامل ملاّ محسن نمودم و قدرى از آن را نوشته بودم كه عرصه معيشت به حدّى تنگ شد كه راه بيرون شدنِ از آن ، ممكن نبود . لاعلاج ، فرار بر قرار اختيار كردم و سفر را بر حَضَر برگزيدم و به ورامين رفتم و در آن جا مبتلا شدم ، و بالمرّه ، از تحصيل ، تعليما و تعلّما بازماندم و تقريبا دو سال هم در آن جا به سر بردم تا اين كه عالم ، في الجلمه آرامى گرفت و قدرى اغتشاش كم تر شد . از آن جا به آران معاودت كردم و بازْ مشغول درس و بحث بودم ، و ليكن باز امر معيشتْ بسيار تنگ بود و گذران به صعوبت مى شد و به نوعى تنگ مى گذشت كه گاهى پارچه نانى به دست مى آمد و گاهى آن هم ميسّر نمى شد و حقير ، تن به قضاى حضرت آفريدگار در داده بودم و دست از تحصيل برنمى داشتم .
بعد از مراجعت از سفر ، جمعى از طلاّب ، از حقير درخواستند كه شرح عوامل را

صفحه از 476
کلیدواژه